دوشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۹

گفتاري از شهيد بهشتي درباره محيط پيدايش اسلام در مصر

اين مطلب از كتاب " محيط پيدايش اسلام‌ " از آثار شهيد بهشتي انتخاب شده است. 
شيوه حكومت در مصر
حكومت اوليه در مصر به وسيله وزراء اداره مي شد، و در آن حكومت مركزي و پادشاه وجود داشته است. پادشاه خدا شناخته مي شد. خدايي كه در هيئت بشر خود را نشان داده و مردم خود را بندگان اين خدا تلقي مي كرده اند. البته خدا منحصر به شاه نبوده ، براي اينكه خدايان زيادي در مصر وجود داشته اند. خداي مرگ، خداي زندگي و...
قوانين ، سنن و مذهب
در مصر ، شاه خدا مآب بوده و نه قوانين عدل و داد. از جمله سنت هاي مصر قديم كه براي ما عجيب مي باشد، مباح شمرده شدن ازدواج با اقارب و خويشاوندان نزديك و حتي ازدواج خواهر و برادر است. مذهب رايج در مصر، بت پرستي بوده است. تربيت انحرافي مردم مصر آن ها را آماده پذيرش بت پرستي نموده بود. در زمان فراعنه دو نفر از فرعون هاي مصر مي خواستند يكتا پرستي (آتون) را در مصر ترويج كنندولي كاري از پيش نبردند. در قرن سوم كه كم و بيش آيين مسيحيت در مصر نفوذ كرد در مكتب اسكندريه، مساله "تثليت" مسيحيت شكل مي گيرد. حتي مسيحيت وقتي داخل مصر مي شود رنگ شرك و تثليت را كه قبلا در آنجا وجود داشته به خود مي گيرد.
 حكومت در مصر باستان
مصر در حدود يك قرن به وسيله ايرانيان اداره شده است، يعني داريوش و خشايارشا مصر را فتح كردند و آن را اداره مي كردند. سپس مصر به وسيله يونانيان و اسكندر مقدوني فتح شد.  بعد از مرگ اسكندر، بطلميوس بر مصر فرامانروايي كرد. در زمان انوشيروان ، مصر در حدود ده سال به وسيله ايران اداره مي شد. در تمام مدت كه كشورگشايان آن روز دنيا از قبيل ايران، يونان و روم، مصر را تسخير كردند هيچ كدام نفوذي مشابه نفوذ اسلام و اعراب در آن ديار به دست نياوردند. اين نكته مهم است كه چگونه اسلام در منطقه هاي نفوذ خود و از جمله در مصر تا اين مقدار اثر كرده است. در موقع آمدن مسلمان ها به مصر، مذهب رايج در شمال مصر تا حدود زيادي مسيحيت و در قسمت جنوبي بت پرستي و احيانا مسيحيت و مختصري هم دين يهود بوده است.
بر روي هم در مصر يك دين واحد مقارن ظهور اسلام وجود نداشته است. در زماني كه پيغمبر اكرم (ص) ، به ترويج اسلام در عربستان دست زد، در مصر فرمانداراني بر سر كار بودند كه يكي از آنها " مقوقس " بود كه پيامبر اكرم نامه اي را در سال ششم هجرت به او نوشت.
از نظر زندگي مردم در مصر آن زمان ، هنوز ريشه هاي بت پرستي حكومت مي كرده است و فرعون هاي مصري با هر نوع فكر يكتا پرستي مبارزه مي كردند. مصر كاملا فئوداليست بوده و حتي بعضي از شهرها تا آخر به دست همان خان هاي محلي اداره مي شد. شكل بردگي در مصر جزو خشن ترين شكل هاي بردگي در آن دوران است.
با آمدن اسلام در مصر، به جز همه جانبه بودن تعاليم اسلام هيچ چيز ديگري نمي تواند ضامن پيشرفت در مصر باشد. حتي نويسندگان دايره المعارف درباره مصر مي نويسند كه مسيحيان مصر نيز از آمدن سپاهيان اسلام استقبال مي كردند.

سه‌شنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۹

مهمترین ویژگی ها در سیره عملی آیت الله دکتر بهشتی

مقاله زیر از دکتر کیومرث اشتریان از مجموعه مقالات شناخت اندیشه های اجتماعی شهید دکتر بهشتی آورده شده است.
بهشتی شخصیتی موسس و نهادگرا است. او در جامعه ای همچون ایران که اشتهار به فرد محوری و تکروی دارد، در عمل اجتماعی سیاسی خویش از اقدامات فردی، محدود و تکروانه حذر می کند ، اولویتی خاص برای ایجاد نهاده های کوچک و بزرگ در عمل سیاسی اجتماعی خویش قایل است، این نهاده ها در بستر زمان رشد می کنند و با وصل شدن به کار ویژه های اجتماعی راه خود را مستقل از افراد تشکیل دهنده آن ادامه خواهند داد. اما گرایش به موسسه و نهاد در نزد وی، بی مبنا و فارغ از نظریه پردازی نیست. عمل اجتماعی و سیاسی بدون داشتن چارچوب های نظری به نوعی سرگردانی و انفعال در عمل اجتماعی و سیاسی می انجامد.
تحلیل نظری از ساده ترین شکل یعنی تحلیل توجیهی تا ایدئولوژی و در سطحی کلان نظریه پردازی متغییر است. مرحوم بهشتی به این تحلیل ها پایبند است. از طرح های علمی موسسه تحقیقات اسلامی گرفته تا دستاوردهای تحلیل های نظری ایشان در " مواضع ما" نشان دهنده آن است که وی اهمیتی خاص برای نظریه پردازی در عمل اجتماعی قایل است.
روندی که دکتر بهشتی در پی ایدئولوژ ی های حزبی  گرفت بیشتر از صبغه فرهنگی برخوردار است. این روش آنگاه اهمیت می یابد که توجه داشته باشیم جامعه ایران در سالهای دهه سی- چهل و پنجاه از فقر تحصیلی رنج می برد.فقدان بنیان های فرهنگی تحصیلی در جوامع معمولا حرکت های کور و گاه تروریستی در عمل سیاسی را تشدید می کند. در چنین فضای سطحی از سیاست ورزی است که اقدام مرحوم بهشتی در سازندگی سیاسی کشور مطابق با الگوهای رایج دمکراتیک بین المللی یعنی تاسیس یک حزب از سوی شمار قابل توجهی از گروههای سیاسی که تشکل و گروه سیاسی را بصورت سنتی فقط در خدمت تخریب، تنازع، مبارزه و نه سازندگی ، تعامل و مدنیت سیاسی می دیدند قابل تحمل و شاید اساسا قابل فهم نبود. تفاوت تحزب بهشتی با تشکل و سازماندهی بسیاری از گروه های سیاسی در ابتدای پیروزی انقلاب نیز در همین نکته نهفته است. زندگی سیاسی اجتماعی مرحوم بهشتی، آمیخته با فعالیت فرهنگی علمی است. در همان زمان نیز به دور از شعارهای گنگ و مبهم ، کلی و ایدئولوژیک رایج سازمان های سیاسی ، درباره بانک داری بیمه و اموری از این قبیل می اندیشد، تحقیق می کند و می نویسد.
 در این شرایط سیاسی مرحوم بهشتی سعی در بنیان گذاری یک زندگی سیاسی طبیعی دارد و حتی الامکان از گرایش های متفاوت سیاسی دعوت به عمل می آورد. وی با رهیافتی فرهنگی و با دیدگاهی واقع بینانه از قدرت سیاسی، گرایش های مختلف را به مشارکت در قدرت دعوت کرد. از حبیب الله عسگر اولادی و اکبر پرورش تا میر حسین موسوی و حبیب الله پیمان را به حزب جمهوری اسلامی دعوت کرده بود.
اما جامعه سیاسی ایران پس از انقلاب جامعه ای بسیار کم تجربه در سیاست و بویژه در اداره امور عمومی است، بدبینی ها و خوش بینی های افراطی نسبت به افراد رایج است و برداشتهای ساده و سطحی از روش حکومت در جریان است. فقدان مدنیت و تربیت سیاسی در بین گروه های سیاسی به ارث رسیده از مارکسیسم لنیسیم مائوئیسم از سویی و فرهنگ استبدادی شاهنشاهی از سوی دیگر از اصلی ترین عواملی بود که آنها را به مخالفت با دکتر بهشتی و ترور ایشان کشاند.
   

سه‌شنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۹

امر به معروف و نهی از منکر هدف اصلی قیام حسین(ع)




دکتر علیرضا حسینی بهشتی:این روزها یادآور سفر بلند و تاریخی است که حسین (ع)آغاز کرده و در هر فرسنگش،دانشگاهی سر از خاک بیرون کرده. سفری که از شهر پیامبر (ص) آغاز شده تا آیینی که برای مردمان آورده، در طی روزهای پرفراز و نشیبی که در پیش است، زلالی از دست رفته را بازپس گیرد.
حسین (ع) دیده است که چگونه مغز دین رحمت را به حفظ خشونت بار پوسته ظواهر آن واگذارده اند، تلاش و نشاط کار و آبادانی را به تکیه بر خراج های سنگین سرزمین های تازه مسلمان فروخته اند، معنویت پاک و سرزنده در میدان عمل را به زهدفروشی دروغین تبدیل کرده اند، اقتدار پیام رهایی بخش امت ایمانیان را با شوکت کاخ ها و ماشین جنگی فاتحان جایگزین کرده اند. و اینک، سرمست از قدرت یکپارچه شده ای که دیگر هیچ هماوردی در میدان نمی بیند، قصد استحاله خلافت به سلطنت دارند. اینک، آنکه بنام امیرالمؤمنین بر جایگاه بنیانگذار امت اسلامی تکیه زده، دیگر پروای محک زدن اعمال خویش با کتاب و سنت ندارد، چرا که وعاظ السلاطینی که پیرامون او را گرفته اند، قول و فعل او را بعنوان میزان عمل معرفی می کنند.
اینک یزید با اینکه همه ابزارهای زر و زور و تزویر را در خدمت خویش دارد، تاب تحمل هیچ منتقدی را ندارد؛ خصوصا کسی را که یادگار عهد راستی باشد.
چنین است که مخالفان را در مقابل دو انتخاب مخیر می گذارد: زندگی ذلت بار زیر سایه بیعت کسی که شایسته حکومت بر مسلمانان نیست و میراث گرانبهایی که با پشتوانه مجاهدت ها و مهاجرت ها و شهادت ها بدست آمده را بر باد می دهد، یا مرگی که هر که خواهان تغییر و تحول وضعیت کنونی است به اتهام خروج از دین مستحق آن است. بزرگداشت یاد پیشوایان الهی از آن جهت برایمان اهمیت دارد که به بیان قرآن، آنها را اسوه حسنه می دانیم، یعنی الگوهایی که با بررسی قول و فعل آنان بتوانیم به نمونه های روشن شیوه زیست مسلمانی در شرایط گوناگون تاریخی دست بیابیم. از همین رو، بازخوانی سیره این پرورش یافتگان مکتب وحی در هر زمان و مکان باید بگونه ای انجام گیرد که این وجه درس آموزی را به بهترین شکل، امکانپذیر سازد.
از این نگاه، تکرار مکرر کربلا بر سر منابر، حتی اگر با استناد به منابع معتبر انجام گیرد، وافی به مقصود نیست، چه رسد به برخی سخنرانی ها و مرثیه خوانی های حرفه ای که غالبا با طرح مطالبی همراه شده است که بیش از آنکه به مطالعه چنین منابعی متکی باشد، برخاسته از ذوق شخصی واعظان و مداحان است. در این بازخوانی ها، پرسش های جدید را در پیشگاه تاریخ زندگی پیشوایان دین قرار می دهیم تا پاسخ های جدید از آنها بشنویم. آنچه در این بازخوانی های مکرر مهم است، روشمند بودن آن است.
بهترین نقطه شروع برای یافتن پاسخ به پرسش ما، مروری بر گفتارها و نوشتارهای باقیمانده از حسین (ع) است. در این رابطه، برای نمونه می توانیم به موارد زیر مراجعه کنیم: 1- پس از مرگ معاویه, یزید طی نامه ای به ولید بن عتبه بن ابی سفیان حاکم مدینه، از او خواست بلافاصله از حسین بن علی (ع) و عبدالله بن زبیر بیعت بگیرد.داستان گفتگوی ولید با حسین (ع) در تواریخ آمده و نیز ذکر شده است که حسین (ع) پیش از ترک مدینه بسوی مکه، در کنار تربت پاک پیامبر (ص) نماز بجای آورد و به درگاه الهی به راز و نیاز پرداخت و فرمود که این آرامگاه پیامبرت که درود خدا بر او و خاندانش باد است، و من فرزند دختر اویم. از وضعی که بدان گرفتار شده ام آگاهی. بارخدایا من دوستدار معروفم و در برابر منکر و ناپسند، موضعی ناسازشکارانه دارم.
2- در وصیتنامه حسین (ع) به برادر ناتنی اش محمدبن حنفیه نیز آمده است که من به قیام دست زده ام اما نه از روی خودبزرگ بینی یا از روی بدخواهی. و نیز بر علیه امنیت و نظم قیام نکرده ام و نمی خواهم به حق کسی تجاوز کنم. من خروج کرده ام چون خواستار اصلاح امت جدم هستم و خواسته من ترویج معروف و جلوگیری از منکر است. 3- در سخنی دیگر خطاب به مردم فرمود که آیا نمی نگرید که به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی شود؟ پس در چنین شرایطی شایسته است که مؤمن در اندیشه دیدار خدایش باشد. من نیز مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمکاران جز خواری نمی یابم. 4- در فراز پایانی خطبه بلند حسین (ع) در منا نیز آمده: خدایا تو می دانی آنچه از ما رفت نه بخاطر رغبت در قدرت بود نه از دنیای ناچیز، زیادت خواستن. بلکه می خواستیم نشانه های دین را بنمایانیم و اصلاح را در سرزمینت ظاهر گردانیم، تا بندگان ستمدیده ات را ایمنی فراهم آید و واجبات احکام و سنت های تو اجرا گردد.
آنچه از این گفته ها و نوشته ها می فهمیم این است که حسین (ع) هدف قیام خود را امر به معروف و نهی از منکر اعلام می کند. به تعبیر دلشاد تهرانی در کتاب ارزشمند "مدرسه حسینی"
ماهیت نهضت حسین (ع) ماهیتی اصلاحگرانه دارد و بدین منظوراست که بدی زدوده شود و خوبی جلوه کند، ستم برچیده شود و عدالت برپا گردد، و این جز به امر به معروف و نهی از منکر، یعنی حرکت عمومی در برانگیختن به نیکی و بازداشتن از بدی، حق اعتراض مردم بر ضد بی عدالتی و ناراستی و تباهی، حق انتقاد به انحرافات و کجی ها، احترام به افکار عمومی، حق اشراف مردم بر کلیه شئون اجتماعی مبتنی بر مسئولیت جدی همگانی میسر نمی شود، و مدرسه حسینی مدرسه احیای چنین مسئولیت همگانی است ص ۲۰۰.
پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که مفهوم، جایگاه و کارکرد امر به معروف و نهی از منکر در نزد آن حضرت چه بوده است که به عنوان برنامه عمل خود مطرح می نماید؟ واین اصل مهم دینی با آنچه امروزه ما فهم می کنیم چه نسبتی دارد؟ به زعم نگارنده این سطور، پاسخ به این پرسش ها می تواند راهگشای درک و فهم عمیق تری از امر به معروف و نهی از منکر باشد که بعنوان تکلیف اجتماعی هر مسلمان در عرصه زندگی جمعی او شناخته شود. سؤال مهمی که به ذهن خطور می کند این است که آیا امر به معروف و نهی از منکر با تعریفی که امروزه در میان متداول است، و حتی با آن معنایی که نزد عامه مردم مسلمان در زمان حیات حسین (ع) و پس از آن رایج بوده، می تواند به مسئله ای با این اهمیت تبدیل شود که فردی از نسل رسول خدا(ص)، جان شریف خویش و خاندانش را برای احیا و انجام آن به خطر بیندازد. آیا معنا و مفهوم تحقیر شده این اصل بزرگ با آن همه تأکید در آیات و روایات برای پایبندی مسلمانان بدان سازگار است؟ آیا به صرف گماشتن شحنه و محتسب برای حد زدن به شرابخواران و زناکاران، به این فرمان الهی جامه عمل پوشانده می شود؟ حقیقت این است که در جامعه مسلمانان همواره، حتی در زمان حیات پیامبر گرامی اسلام (ص)، از اینگونه تخلفات اخلاقی وجود داشته و اینطور نیست که پس از مرگ معاویه، آمار متخلفان از حدود الهی، بیکباره افزایش یافته و در نتیجه، قیام برای امر به معروف و نهی از منکر را اوجب واجبات ساخته باشد. معلوم می شود این اصل مهم دینی را باید به تبعیت از حسین (ع)، نیاکان پاکش، جانشینان برحقش و یاران جانبازش،بگونه ای فهم کرد که بعنوان اصل ضمانت سلامت حکومت و جامعه اسلامی عمل کند. به منظور دستیابی به چنین فهمی، حتی اگر به چند گفته و نوشته ای که در بخش پیشین از حسین(ع)آورده شد بسنده کنیم، گام مهم را باید در درک رابطه امر به معروف و نهی از منکر با امر اصلاح جامعه دانست. می دانیم که جوامع انسانی و آنچه بنام تمدن های بشری می شناسیم در تاریخ مدون و مکتوب، دارای ظهور و سقوط، فراز و نشیب، و به تعبیر برخی فلاسفه تاریخ، حیات و مرگ هستند. چه بسیار تمدن های بزرگی که با همت و پشتکار و سختکوشی پدیدآورندگان اولیه آن، رشد کرده و بر تمدن های دیگر غلبه هم یافته اند، و پس از گذراندن دورانی طلایی رو به انحطاط و زوال گذاشته اند و از آنها تنها نشانه هایی اندک و نامی مبهم باقیمانده است. چه بسیار نهضت هایی که با تلاش مردان خدا آغاز شده و در رفع ظلم و بی عدالتی و استبداد به نتایجی درخشان هم دست یافته اند، و پس از گذشت زمان، دچار رکود و سکون و فساد شده و همه یا بخش مهمی از دستاوردهای آن مجاهدت ها و ایثارها بر باد داده شده. کافی است برای نمونه به داستان های تاریخی قرآن کریم مراجعه کنیم و تأکیدهای مکرری که برای عبرت آموزی از سرنوشت امم و ملل و نیز نهضت های آزادیخواهانه پیامبران بران فراخوانده شده ایم را مرور کنیم.
در همه‌ی این بحران‌ها و فراز و فرودها قانونمندی را می‌توان مشاهده نمود که به اختصار اینگونه قابل بیان است؛ جامعه و حکومتی می تواند نسبت به سلامت و پیشرفت خود در راهی که در پیش گرفته امیدوار باشد که سازکارهای لازم برای آسیب شناسی خود را در رفتارهای اجتماعی، قوانین و مقررات، و فرایندهای تصمیم گیری کلان خود نهادینه کرده باشد. چنین آسیب شناسی از طریق مراقبت تعطیل ناپذیر و ارزیابی مستمر همگانی ممکن است. این چیزی است که در ادبیات معاصر ما، با عنوان «نقد اجتماعی» شناخته می شود. نقد اجتماعی، در صورت کلی خود، نقد روابط قدرت است، چه این قدرت در نهادهای اجتماعی تبلور یابد (مانند نهاد تعلیم و تربیت یا نهاد های اقتصادی)، و چه در قدرت رسمی و در قالب حکومت. راز سقوط جامعه ها، حکومت ها و بلکه تمدن های بزرگ تاریخ حیات انسانی را باید در تعطیلی این ساز و کارها و عدم تناسب یا ناکارآمدی آنها جستجو کرد. جوامعی که به تدریج نسبت به اهمیت این قانونمندی مهم بی توجه می شوند، شهروندانی که آنچنان سرگرم معیشت و تأمین رفاه خود می گردند که از تکالیف، وظایف و حقوق شهروندی خود غافل می شوند و حکومت هایی که با توسل به زر و زور و تزویر یا حتی از سر ضعف یا سوء مدیریت، مشارکت فعالانه شهروندان را محدود، نمایشی یا کم رنگ می کنند، یا به بهانه برقراری امنیتٰ دست به سرکوب منتقدین خود می زنند، انحطاط و زوال خود را بدست خویش رقم می زنند. حاکمانی که منتقدان به عملکرد خود را نافی اقتدار خود بر می شمرند و به محدود کردن آزادی بیان و انتقاد و تعطیلی تریبون های اظهار نظر منتقدان دست می یازند، هرچند به خیال واهی خود چند صباحی به استحکام فرمانروایی خود دست یافته اند، تداوم سلطه خود برای زمانی متمادی را از دست می دهند. راز اهمیت حیاتی اصل مهم امر به معروف و نهی از منکر را باید در چنین فهم موسعی از آن جستجو کرد. چنین فهمی صدالبته در و تلاش همه جانبه تلاشگران کوچک و بزرگ نهضت های اصلاح طلبانه را چنان بر می انگیزد که ایثار جان و مال و آبرو را نیز روا دانند و آن را اوجب واجبات بر شمرند.
در اینجا به مناسبت به فرازهایی از سخنان حسین (ع) در گردهمایی بزرگ صحابه و تابعین پیامبر (ص)در منا که به دعوت او جمع شده بودند اشاره می‌کنم. امام (ع) در بخشی از این خطبه، عالمان دینی را خطاب می کند و بخاطر کوتاهی در انجام وظیفه انتقادی شان نسبت به آنچه دولتیان می کنند مورد شماتت قرار می دهد که « مرجع مردمان شما بودید، ولی شما خود، ستمگران را در مقام خود جای دادید و امور حکومت خداوند را به آنان واگذاشتید. آنچه سبب گردیده است آنان را بر این مقام مسلط کنید، گریز شما از مرگ است و دلبستگی تان به زندگی دنیایی که از شما جدا خواهد شد. شما ناتوانان را به چنگ آنان سپرده اید تا گروهی را به استضعاف کشند و درمانده تأمین حداقل زندگی کنند و به سخره کشند، و مملکت را سرخود و به رأی خویش زیر و رو و دگرگون کنند از هیچ چیز پروا نکنند. در هر شهری گوینده ای و سخنرانی زبان باز و حیله گر بر منبر دارند و تمام سرزمین های اسلامی بی دفاع زیر پایشان افتاده. شاید بتوان گفت که یکی از مشهورترین و در عین حال جامع ترین آیات مربوط به امر به معروف و نهی از منکر، آیه یکصد وچهارم سوره آل عمران است: ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعرف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون
از شما باید امتی پدید آید که به نیکی دعوت می کند، به کار شایسته و پسندیده وا می دارد، و از ناپسند باز می دارد، و اینانند رستگاران. از شهید آیت الله دکتر بهشتی کتابی منتشر شده است با عنوان اصلی «بایدها و نبایدها» و عنوان فرعی «امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن» که درباره این آیه و آیات مرتبط به تفسیر پرداخته؛ اما آنچه درباره این آیه در رابطه با بحث نوشتار حاضر می تواند مورد اشاره قرار گیرد، پیوندی است که میان عمل به این اصل از یک طرف، و رستگاری مردمان از طرف دیگر، برقرار شده است. همچنین است رابطه این اصل با دعوت به خیر که به تعبیر شهید بهشتی بسیار بیشتر از آنکه متوحه تبلیغ زبانی باشد، بر تبلیغ عملی تکیه دارد چرا که «دنیا در پی یافتن راههای عملی برای بهتر زیستن است نه راههای ادعایی» ص ۳۸
آیه جالب توجه دیگر آیه ۱۶۴ سوره اعراف است که درباره بنی اسرائیل است و اینکه در میان آنان گروهی بودند که آرام نمی نشستند و با بدکاری و تجاوزگری در افتاده بودند. دسته ای از مصلحت اندیشان و عقلای قوم به این گروه مبارز با زشتی ها و تجاوزها رو کردند و گفتند چرا شما مردمی را که به سخن شما گوش نمی دهند و ترتیب اثر نمی دهند و حرف شما را هدر می دهند موعظه می کنید در حالی که خداوند سرانجام آنها را دچار عذاب و شکنجه دردناکی خواهد کرد؟ اینان در پاسخ گفتند که می خواهیم در پیشگاه خداوند عذری نداشته باشیم و بگوییم که به رسالت خویش عمل کردیم. شایان توجه آنکه در این آیه، نقد اجتماعی بعنوان وظیفه ای دینی و اخلاقی معرفی می شود. به تعبیر شهید بهشتی، «یک انسان نترس که در برابر باطل سکوت نکند، همین قدر که لب به سخن بگشاید و با موضع گیری خود نشان دهد که آشتی ناپذیر است، به نگهداشتن اصل روح حق پرستی در یک جامعه و جلوگیری از مرگ آن کمکی شایسته کرده است» (ص ۵۸). از این روست که عمل به این اصل مهم اجتماعی اسلام نه بعنوان امری که انجام دادنش بهتر از انجام ندادنش باشد، بلکه بعنوان امری واجب برشمرده شده است. در روایات نیز به بیان اهمیت، جایگاه و کارکرد این اصل مهم بر می خوریم. امام علی (ع) در نامه شماره ۴۷ نهج البلاغه در حالی که بر اثر ضربت مرگبار ابن ملجم در بستر مرگ قرار دارد در میان وصایای خود اشاره می کند که امر به معروف و نهی از منکر را ترک مکنید که در آنصورت حکومت در میان شما به دست مردم پلید خواهد افتاد. شهید بهشتی در این باره چنین می گوید: گاهی اوقات تعبیرهای قرآن و تعبیرهای حدیث از نظر سبک بیان مطلب قابل ملاحظه و توجه است. به این معنا که گاهی طرز تنظیم عبارت در بیان یک مطلب، بیشتر درصدد بیان یکی از سنت های خدا و قانونمندی های ثابت اجتماعی است. در آیات و در احادیث این موضوع زیاد به چشم می خورد. این عبارت نهج البلاغه با همان شیوه بیان یک قانون اجتماعی و قانونمندی از این مطلب یاد می کند. امر به معروف و نهی از منکر را رها نکنید، چون در این حالت نتیجه اجتناب ناپذیر این خواهد بود که شرار شما والی و زمامدار و و فرمانروا و دارای قدرت در میان شما می شوند. این یک قانونمندی است. لازمه برخورداری از حکومت حق و عدل مشروط است به رعایت کامل امر به معروف و نهی از منکر. هر نوع قدرتی را که شما در جامعه فرض کنید در معرض خطر انحراف از حق است. این شما هستید که باید با توجه به اهمیت و نقش بسیار مؤثر صاحبان قدرت و کسانی که بر منصب های گوناگون اجتماعی تکیه زده اند در سعادت خود بکوشید. فرد فرد شما باید بدانید راه رسیدن به سعادت و راه رسیدن به حکومت حق و عدل این است که شما از طریق امر به معروف و نهی از منکر به چنین هدفی برسید. صص ۱۶۳-۱۶۲
روایت دیگر از امام محمد باقر (ع) نقل شده است. در این روایت امام می فرماید که " در آخرالزمان مردمی پیدا می شوند که مرید دسته ای دیگرند. این مرادها کسانی هستند که در میدان قرائت و عبادت خیلی خوب می درخشند و مردم آنها را افراد خوبی می دانند. مراسم مذهبی خیلی اهمیت پیدا می کند. قرآن خوان ها و برگزارکنندگان مراسم هم خوب می درخشند اما این عناصر درخشنده برگزاری هر چه جالب تر مراسم ظاهری دین و خوانندگان درون تهی جالب قرآن کریم اند، مردمی هستند خام و بی مغز. چون این ها امر به معروف و نهی از منکر را لازم و واجب نمی دانند، مگر آنجا که راه هر ضرری به رویشان بسته باشد. آگاه باشید که امر به معزوف و نهی از منکر واجبی بزرگ است که واجبات دیگر در پرتو آن انجام می شود و پاس داشته می شود. در چنین شرایطی خشم خدای عز و جل بر چنین مردمی به حد اعلا می رسد و همه را در بر می گیرد، و نیکان و بدان و خردسالان و بزرگسالان در آن هلاک می شوند. امر به معروف و نهی از منکر راه انبیا است و روش نیکان و شایستگان. واجبی بس بزرگ است که واجبات دیگر به برکت آن انجام شدنی است. امنیت راه ها و رونق و حلال بودن کسب و کار در پرتو آن به دست می آید، ستم ها و تجاوزها در پرتو آن برطرف می گردد، حقوق از دست رفته در پرتو آن به صاحبانش باز می گردد، آبادی و عمران زمین در پرتو آن بدست می آید، انتقام از دشمنان در پرتو آن گرفته می شود، و کار زمامداران در پرتو آن اصلاح می گردد." آخرین روایتی که در اینجا نقل می شود، از امام صادق(ع) است که می فرماید "جامعه و امتی که در آن حق ضعیف از قوی چنان با قدرت گرفته نشود که قوی با تواضع و خضوع حق ضعیف را به او بپردازد، جامعه مقدس و منزه و پیراسته ای نیست." آیات و روایات مربوط به امر به معروف و نهی از منکر بسیار زیاد و بسیار جالب توجه هستند و بایسته است که خصوصا در این ایام مطالعه شود. اما به زعم نگارنده این سطور، همین چند نمونه هم برای نشان دادن جایگاه رفیع این اصل بنیادین اجتماعی اسلام کافی است. چنانچه پیش از این هم گفته شد،این همان چیزی است که امروزه بعنوان «نقد اجتماعی» از آن یاد می شود و نهادهای گوناگون اجتماعی و رسمی و نیمه رسمی، دولتی یا مدنی، سعی در اعمال آن دارند.

یکشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۹

دست نوشته‌ای منتشر نشده‌ از شهید بهشتی درباره رابطه دين و سياست

شهید دکتر بهشتی در دست نوشته ای به تبیین رابطه دین و سیاست پرداخته که تاکنون منتشر نشده است. مقاله دین و سیاست یکی از دست نوشته­‌های منتشر نشده­ ای است که از میان اوراق و متون منتشر نشده شهید آیت الله دکتر بهشتی بدست آمده است.
بسمه‌تعالي

مقدمه
يكي از مسائل مهم كه مدتهاست مورد بحث و گفتگو است و پيرامون آن آراء و انظار متضادي داده شده، مسأله معروف «دين و سياست» است.
بررسي دقيق اين مسأله و ارزيابي آراء و نظرات گوناگون كه درباره‌اش داده شده يكي از واجبات ديني و اجتماعي است. لازم به نظر مي‌رسيد كه با توجه به مباني علمي اين مسأله و مطالبي كه تاكنون درباره آن گفته يا نوشته شده، بحثي جامع تهيه و در دسترس علاقمندان گذارده شود.
در برخي از نوشته‌هايي كه در اين زمينه منتشر شده احساس مي‌شود كه نويسنده سه مسأله: 1- دين و سياست 2- متدينين و سياست 3- روحانيت و سياست را يك جا با عنوان كلي «دين و سياست» طرح كرده است. همين يكي كردن و يا بهتر بگوييم در هم كردن سه مسأله مزبور سبب شده در برخي مطالب خلط مبحثي پيش آيد، ابهام و پيچيدگي گمراه‌كننده‌يي به مطلب راه يابد و تشخيص حق و باطل را بر نويسنده و خواننده مشكل كند.
در معني كلمه «سياست» نيز تطور و تحول و نكته‌هاي شايان توجهي هست كه غفلت از آنها، خود موجبي ديگر براي خلط مبحث و سرگرداني در راه فهم صحيح و كامل مطلب است.
بنابراين لازم بود:
اولاً: هر يك از سه مسأله فوق جداگانه بررسي شود.
ثانياً: در مقدمه، بحث مفصلي پيرامون كلمه سياست، معني و تطور آن ايراد شود.
سياست

معني لغوي، اصل عربي
سياست يك واژه عربي است كه به زبان فارسي آمده است. المنجد معني اين كلمه را اينطور ضبط كرده است:
ساس، يسوس، سياﺳﺔً، الدوّابَ: قام عليها و راضها
القوم: دَّبرهم و تولي امرهم الاثر: قام به. و يقال: فلان مجرب قد ساس و سيس عليه: اي اَدَّبَ و ادِّب. با توجه به ترتيب سه معني كه براي سياست گفته اينطور حدس مي‌زنيم كه:
سياست، نخست، به معني دامداري و دامپروري و اداره امور دامها است. بعد به زعامت و تدبير و اداره امور يك گروه مردم نيز سياست گفته شده است. مي‌گويند: فلان كس آزموده است؛ هم سياست كرده و هم سياست شده، يعني هم ادب كرده و هم ادب شده.
بنابراين معني ديگر سياست «تأديب» استً: در مقدمه، بحث مفصلي پيرامون كلمه سياست، معني و تطور آن ايراد شود.

در قرآن كريم
كلمه سياست و مشتقات آن بطور كلي در قرآن كريم نيامده است.
رستگاري در آينده نزديك و آينده دور يا «دنيا و آخرت» است.
در حديث
در روايات و احاديث اسلامي گاهگاه برخي از مشتقات كلمه سياست ديده مي‌شود. سيد رضي در كتاب نهج‌البلاغه، در يكي از نامه‌هاي حضرت علي (ع) به معاويه چنين نقل مي‌كند:
«و متي كنتم يا معاويه (ساﺳﺔ الرعيه) و ولاة امر الامه ...؟»
اي معاويه: كي شما (اداره‌كننده توده مردم) و زمامدار امور امت بوده‌ايد ... ؟»
(نهج‌البلاغه، جلد 3، صفحه 12، نامه 10)
باز در نامه ديگري از آن حضرت به معاويه چنين نقل مي‌كند:
«و زعمت ان افضل الناس في الاسلام فلان و فلان فذكرت امراً اِن تَمَّ اعتزلك كلّه و ان نقص لم يلحقك ثلمه و ما انت و الفاضل و المفضول؟ (والسائس و المسوس)... ؟»
از نامه معلوم مي‌شود معاويه به آن حضرت نامه‌يي نوشته و ضمن آن ابوبكر و عمر را برتر از علي عليه‌السلام شمرده و گفته كه آنها «سائس» اداره‌كننده و حاكم بوده‌اند و علي عليه‌السلام «مسوس» يعني تحت حكومت آنان مي‌زيسته است و بنابراين ديگر شايسته مقام خلافت نيست و علي عليه‌السلام در پاسخ اين بهانه واهي و بي‌ارزش او مي‌فرمايد:
چنين پنداشته‌اي كه فلان و فلان «ظاهراً مقصود ابوبكر و عمر است» در اسلام از همه مردم برترند. اين مطلب چه ارتباطي به تو دارد.
اگر مطلب همانطور و كاملاً به همان ترتيب باشد كه تو پنداشته‌اي ذره‌اي از آن فضيلت و كمال به تو ارتباط ندارد و اگر آن‌جورها نباشد باز هم به تو ارتباط ندارد، تو نه در كمال و فضيلت آنها شركت داري و نه در كمي و كاستي‌شان، ترا به مهتر و كهتر [اداره كن و اداره‌ شو] چه كار ...؟
(نهج‌البلاغه، جلد 3، صفحه 34، نامه 28)
در بخش امثال و حكم نهج‌البلاغه جلد 3، صفحه 257، شماره 437 مي‌گويد:
و سئل عنه عليه‌السلام ايُّما افضل: العدل او الجود؟ فقال عليه‌السلام:
«العدل يضع الامور مواضعها و الجود يخرجها من جهتها. [والعدل سائس عام] و الجود عارض خاصّ، فالعدل اشرفهما و افضلهما»
از حضرتش پرسيدند كدام يك بهتر و برتر است، عدالت يا بخشندگي؟ فرمود: عدالت راه اساسي است كه (كارها در مجراي خود بيفتد) هر چيز در جاي خود قرار گيرد (و هر كس به حق خود برسد). اما بخشندگي كارها را از جهت اصلي خود منحرف مي‌كند، عدالت همه را اداره مي‌كند ولي بخشش امري استثنائي و برخلاف اصل و خصوصي است، بنابراين شرف و فضيلت و ارزش عدالت بيشتر است.
در زيارت جامعه كبيره كه از شيخ صدوق در كتاب من لايحضره الفقيه و كتاب عيون اخبار الرضا از امام علي نقي (ع) روايت شده و در كتب ادعيه از جمله مفاتيح الجنان نقل شده، امام در كيفيت زيارت پيغمبر (ص) و ائمه طاهرين سلام الله علهيم اجمعين به موسي‌بن عبدالله نخعي دستور مي‌دهد كه بگو:
السلام عليكم يا اهل بيت النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائكه و مهبط الوحي و معدن الرحمه و خزان العلم و منتهي الحلم و اصول الكرم و قاده الامم و اولياء النعم و عناصر الابرار و دعائم الاخيار و (ساسه العباد) و اركان البلاد و ...
ترجمه و توضيح:
سلام بر شما، اي خاندان نبوت و جايگاه رسالت، اي كه فرشتگان به درگاهتان آمد و شد داشتند و سروش عيني برايتان مي‌آمد، كان رحمت، خزينه‌داران علم، صاحبان آخرين درجه علم، ريشه و سرچشمه بزرگواري، زمامداران امتها و ولي نعمتها و عناصر اصلي نيكان و پايه‌هاي اساسي برگزيدگان (گردانندگان امور عباد) و ركن هاي نگهدار بلاد ...
در اين نصوص ديني كلمات: سائس، مسوس و ساسه كه ريشه هر سه با سياست يكي است استعمال شده و در هر سه مورد با معنايي متناسب با همان معني اداره و تدبير امور بكار رفته است.
بر روي هم چنين مي‌نمايد كه سياست و مشتقات ديگر آن نه در محاورات عمومي و نه در نصوص ديني چندان استعمال نمي‌شده و از لغات متداول عموم نبوده است.
در آن دوره بيشتر واژه «ولايت» و «تولي» و «والي» و مشتقات ديگر اين ريشه را به كار مي‌برده‌اند و مخصوصاً در نصوص ديني، چه قرآن و چه سنت، از كار و مقام «اداره و امور امت» غالباً به «ولايت و تولي» تعبير شده است.
بنابراين واژه «سياست» در آن دوره چندان به كار نرفته و به اندازه امروز استعمال نمي‌شده است.
در اصطلاح علمي
از اواخر قرن اول هجري ترجمه كتابهاي علمي و فلسفي و ادبي به زبان عربي شروع شد. فلسفه به دو قسمت اصلي نظري و عملي تقسيم مي‌شد و هر يك از اين دو، داراي سه بخش مستقل بود.
قسمت نظري درست شناختن و قسمت عملي درست زيستن را به آدمي مي‌آموخت.
آدمي براي آنكه درست زندگي كند بايد بداند:
1- خود را چه‌جور اداره كند.
2- خانواده را چه‌جور اداره كند.
3- جامعه را چه‌جور اداره كند.
بنابراين حكمت عملي سه بخش داشت: اخلاق، تدبير منزل، سياست.
در فارسي
سياست با معاني گوناگوني كه در زبان عربي داشت به زبان فارسي آمد. از ميان معاني لغوي آن، معني اول، يعني دامداري و دامپروري و ادارة‌ امور دامها، در زبان فارسي كنوني معمول نيست و شايد اصولاً فاسي‌زبانان هيچ‌گاه سياست را به اين معني در فارسي به كار نبرده باشند.
تركيبات جديد
بدنبال اين تحول لغتی، تركيبات تازه‌اي از كلمه «سياست» در فارسي پديد آمد كه فقط با همين معني لغتي سازگار بود. از قبيل سياست‌باز، سياست‌باف و . . .
اين تركيبات و شيوع آنها در افواه مردم نيز عامل مؤثري بود كه سياست را روزبروز در اذهان منفورتر كند.
نه فقط كلمه «سياست»، بلكه معادل فرانسه آن «پلي تيك» نيز سخت به اين نكبت دچار شد و امروز فارسي‌زبانها از كلمه «پلی تيك» جز، خدعه، نيرنگ و حقه‌بازي، معني ديگري نمي‌فهمند.
منبع: بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی