سه‌شنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۹

تعلیم و تربیت از دیدگاه شهید بهشتی

این متن قسمتی از کتاب نقش آزادی در تربیت کودکان آورده شده است.


 

 قرآن به ما مى‏آموزد كه خداوند پس از آفرينش زمين و آسمان، گياهان و جانداران ديگر، خواست موجودى بيافريند كه در اين عرصه پهناور، با انتخاب خودش و به پاى خودش حركت كند و هدف و جهت را خودش انتخاب كند. از نظر ما، انسان بايد در انتخاب خويش و اراده خويش، و در حركت كردن، خداگونه باشد. بزرگترين خداگونگى انسان در همين بعد اوست: خود مى‏شناسد، خود مى‏سنجد، خود برمى‏گزيند، خود مى‏سازد و خود مى‏آفريند. خلاقيت بر اساس انتخاب خويشتن، بزرگترين و مهمترين بُعد خدا گونگى انسان است. از آنجا كه جهت اصلى اين گزينش و انتخاب، سبيل الله است، يعنى اينكه آدمى رو به خدا و در راه خدا حركت بكند، لذا براساس گزينش آگاهانه و آزادانه، بايد خداجوى باشد و خداپوى بشود. به اين ترتيب خداگونگى دوم او، يعنى به خصلتهاى كمال و تعالى آراسته شدن، پس از انتخاب آزادانه او تحقق پيدا مى‏كند. اين‏همه، تنها و تنها در پرتو تعليم و تربيت به وجود مى‏آيد. سرمايه انسان، علم گسترده او و منشها و روشهاى متعالى كسب شده اوست. يك انقلاب بايد از همه راهها و امكانها و فرصتها، در اين خط استفاده كند: خط آگاهى دادن و ساختن و آگاه كردن؛ تزكيه و تعليم، يا تعليم و تزكيه. در قرآن گاهى تزكيه مقدم بر تعليم آمده و گاه تعليم مقدم بر تزكيه؛ چون هر دو صحيح است. انسان با آگاهى، خط پاك‏انديشى و پاك‏رفتارى را پيدا مى‏كند و با هر قدمى كه در راه پاك‏انديشى و پاك‏رفتارى بردارد امكان آزادتر شدن بيشترى را به دست مى‏آورد.
 اين ساختن انسانها بر فراز متعالى اسلام، راههاى گوناگون دارد. شما به اين نكته، كه روح عرايض امروز من است، با دقت توجه كنيد؛ بعد اگر ديديد كه اين اصل يك اصل مهم است، در تنظيم فعاليتها روى آن تكيه كنيد.
 چگونه مى‏توان انسانها را - از نسل نوجوان كه آماده‏ترين نسل براى تعليم و تزكيه است، تا نسل سالخورده كه قسمت معظم فرصتها را پشت سر گذاشته - طى يك انقلاب، در مسير خودسازى آگاهانه، بر مبناى معيارهاى اصيل مكتب تربيت كرد؟ آنچه من مى‏خواهم عرض كنم اين است: مؤثرترين و پرتوانترين و پربُردترين راه، ايجاد يك جريان نيرومند پرجاذبه معنوى - مادى است كه افراد جامعه را در خود بكشاند و آنها را طورى با خودش ببرد كه حركتشان جوّى نباشد، اما از حداكثر زمينه )زمينه مساعد( و امكان، برخوردارشان كند.
 براى اينكه نسلهاى مختلفِ يك جامعه انقلاب كرده، در مسير انقلاب و با معيارهاى انقلاب، خودسازى آگاهانه داشته باشند و انسانهاى نويى بشوند و تولّدى دوباره بيابند، لازم است انقلاب جريان پرتوانِ نيرومندِ گسترده‏اى را به وجود آورد كه بتواند افراد جامعه را در خودش فرو ببرد و با خودش هماهنگ سازد، اما به شكلى كه آنها حركتشان، حركت آگاهانه و آزادانه‏اى باشد، نه حركتى از روى جبر و تسليم. بنابراين، حالت »با خود بردن« نبايد بدون آگاهى و آزادى باشد، بلكه بايد حالت در اختيار نهادنِ حداكثرِ زمينه مساعد و امكانات را داشته باشد و شوق‏انگيز و رغبت‏انگيز باشد. اين بايد خط اصلى تعليم و تربيت، تربيت و تعليم، در همه نهادهاى انقلابى جامعه اسلامى ما باشد.
 شما برادرها و خواهرها، روى اين نقطه نظر بينديشيد؛ نظر دهيد؛ و اگر آن را اصلى صحيح و موجه يافتيد، در ايجاد اين جريان كوشا باشيد. - اينك يكى يكى اين نكته‏ها را توضيح مى‏دهم.
 اگر ما براى خودسازى انسانهاى يك جامعه انقلابى بخواهيم به همان شيوه آگاهى دادنهاى فردى، و حتى گروهى، و دعوت اشخاص به عمل صالح اكتفا كنيم، بدون آنكه به كل جريان به صورت يك كلّ بينديشيم و توجه كنيم، افراد به سمت حركت مى‏آيند، به سمت مكتب مى‏آيند، از ايمان و عمل صالح هم در درجات مختلف برخوردار مى‏شوند، ولى همواره حركتشان، آمدنشان، با برخورد با موانع و مشكلات و ناهمسازيهاى فراوان روبروست، به طورى كه فكر نمى‏كنند در يك نظام جديد قرار گرفته‏اند و حركت مى‏كنند. در اين صورت فكر مى‏كنند هنوز آهنگ حركت، شرايط حركت و شكل حركت، چيزى است شبيه آهنگ و شكل قبل از پيروزى انقلاب. يعنى هنوز با محيط خويش بيگانه است و در يك محيط نامساعد، دارند با تمام تلاش دست و پا مى‏زنند؛ و اين درخور حركت پس از پيروزى انقلاب نيست. اين درخور حركت قبل از پيروزى انقلاب است. اگر امروز پسران و دختران، مردان و زنان مسلمان در جامعه ما، احساس كنند كه گويى دارند در يك محيط ناآشناى نامساعد تلاش و كار مى‏كنند؛ اگر آهنگ حركت و تلاش اجتماعى در اين جهت قرار نگيرد كه جوان و نوجوان ما در درون خودش، قوم و خويشى و پيوند آشنايى و برانگيزاننده با محيط اجتماعى و نظام اجتماعى‏اش حس نكند، سرعت حركت و سازندگى حركت افت پيدا مى‏كند؛ مى‏شود شبيه ماههاى قبل از پيروزى انقلاب؛ آن‏هم نه سال آخر و دو سال آخر و سه سال آخر؛ مى‏شود شبيه ايام عسرت؛ شبيه ساعة العسره و ساعات العسره؛ ساعتهاى عسرتِ چندين سالِ قبل از پيروزى انقلاب. شما در آن موقع چقدر توقع داشتيد كه كار و حركتتان بُرد داشته باشد؟ چقدر انتظار داشتيد كه افراد به سويتان بيايند؟ آيا در آن سالها انتظارِ يدخلون فى دين الله افواجا(2) را مى‏داشتيد؟ مثلاً شما در سال 55 54 53 52، انتظار اين را داشتيد كه مردم و نسل جوان يدخلون فى دين اللّه افواجا؟ در آن سالها اگر شما شب و روز تلاش مى‏كرديد و دو يارِ مسلمانِ باايمانِ مبارز پيدا مى‏كرديد، كلى خوشحال بوديد. ولى شما حالا در آن شرايط و محيط نيستيد. حالا شما مى‏خواهيد حركت طورى تنظيم بشود و آهنگ حركت طورى باشد كه بتواند هر چه سريعتر در داخل مرزهاى ايران، اين سى و شش ميليون آدم را مسلمان كند؛ و لااقل آهنگ غالب و مسلط بر جامعه را آهنگ اسلامى كند و هر چه سريعتر اين جامعه الگو و اسوه نوساخته بتواند خودش انقلاب را به تمام دنياى اسلام و حتى تمام دنياى انسانيت صادر كند. انتظار شما اين است. اگر يك جوان مبارز مسلمان در سال 1356 زخم مى‏خورد و او را به بيمارستان مى‏بردند و در آنجا مورد بى‏مهرى همه قرار مى‏گرفت، دل‏آزرده نمى‏شد. مى‏دانست در نظام ضد اسلامى زندگى مى‏كند. اما امروز وقتى يك مجروح انقلاب را به »بيمارستان هدايت« مى‏برند و در حالى كه او را روى برانكار حركت مى‏دهند و سرم به او وصل كرده‏اند يك ذره آب مى‏خواهد و آن خانم پرستار برمى‏گردد به او هتاكى و فحاشى مى‏كند و به انقلاب و خط انقلاب دشنام مى‏دهد، اين جوان متأثر مى‏شود. چرا؟ براى اينكه در مقطعى از انقلاب است كه انتظار قلبى‏اش اين است كه يك جريان نيرومند و پرتوان بتواند اين نامسلمانها، اين دور از اسلامها، اين ضد اسلامها را جذب كند و با خودش ببرد. پس، اگر كارها صرفاً موضعى باشد، شبيه كارهاى 6-7 سال قبل، نمى‏تواند پاسخگوى انتظارات همه ما و بخصوص نسل جوان ما در اين مقطع از انقلاب باشد. كارهاى بريده و موضعى ديگر براى اين زمان رضايت‏بخش نيست. دقيقاً روى احساس خودتان، روى احساس برادرها و خواهرهاى قوم و خويشتان، روى احساس هم‏مدرسه‏اى‏هايتان، روى احساس شاگردهايتان دقيق بشويد؛ مى‏بينيد اينها در اين مقطع از زمان انتظار جريان نيرومندى را دارند و ديگر با اينگونه موفقيتهاى نسبىِ موضعى اشباع نمى‏شوند.

 اهميت تحزّب و سازمان يافتگى

 بنابراين، نيروها بايد طورى هدايت بشوند، طورى سامان پيدا كنند، طورى سازماندهى شوند، كه به ايجاد يك جريان قوى و نيرومند منتهى شود. اينكه مى‏بينيد اين روزها همه مى‏كوشند تا شكل و سازمان يافتگى را بكوبند و حتى ضد اسلام و ضد قرآن معرفى كنند، بحثها و مقاله‏ها عليه حزب و سازمان و تشكيلات مى‏گويند و مى‏نويسند، براى اين است كه درست فهميده‏اند. اگر در اين مقطع از زمان، حركتها به صورت حركتهاى نيرومند، سازمان‏يافته و آفريننده جريانهاى قوى درنيايد، اشباع كننده و ارضاع كننده نخواهد بود و در نتيجه رو به افت و افول خواهد گذاشت.
 پس اين نكته اول: ضرورت انكارناپذير اين مقطع از انقلاب اين است كه تلاشها به جاى اينكه تلاشهاى موضعى باشند، تلاشهاى گسترده منسجم باشد. بحث بر سر اين نيست كه با چه نامى نيروهاى مؤمن مسلمان تشكيل شوند؛ نام حزب باشد، نام سازمان باشد، نام انجمن باشد، نام كانون باشد؛ اين بحث مطرح نيست. بحث بر سر اين است كه بايد نيروهاى مؤمن مسلمان با هم متشكل شوند؛ يكى شوند و جريانى نيرومند به وجود آورند. بحث بر سر اين است. شما معلمان، بياييد تلاش كنيد، يك كانون گسترده اسلامى معلمان در سطح كشور به وجود بياوريد؛ با هم متشكل شويد، هماهنگ شويد، همراه شويد، هم‏خط شويد، تا بتوانيد به صورت يك گروه گسترده در ميدان اصليتان، يعنى مدارس، كار هماهنگ بكنيد؛ آن‏هم نه بريده از كل اجتماع. امروز ما واحد غيرسياسى نداريم. اينها مال زمان شاه بود كه ما براى اينكه استتار داشته باشيم و فعاليتهايمان را زير پوششى ببريم و آنها را اغفال كنيم، مى‏گفتيم، آقا اجتماع معلمين غيرسياسى است. دين و سياست ما يكى است و سياست و دين ما يكى است. مگر مى‏خواهيم آن نكته قرآن و آن بيان اسلام را از خاطر دور نگه داريم؟ اسلام دينى است كه سياستش عبادت و عبادتش سياست است. اسلام دينى است كه معلمى‏اش، قضاوتش، سربازى و پاسدارى‏اش، طبابتش، صنعتش، كشاورزى‏اش، شهردار بودنش، فرماندار بودنش، همه بايد عبادت و خدمت در راه خدا باشد. همه اينها بايد آهنگ داشته باشد و همه‏اش بايد به صورت اجزاى منسجم يك جريانِ نيرومندِ سازنده دربيايد. مگر شما از اسلام برداشتى غير از اين داريد؟ مثل اينكه مى‏گويند، آقا، روحانيت برود كنار؛ روحانيت از سياست جداست! ما چنين خبرى نداريم. ما يك اسلام و يك امت اسلامى داريم، منسجم. همه‏اش با هم يكى است. آهنگ واقعى توحيد همين است. حتى زندگى مادى و معنويمان با هم درآميخته است. ماديت بريده از معنويت و معنويت رها كرده از ماديت و ترك گوينده ماديت نيست. ما نيازهاى مادى داريم، نيازهاى اقتصادى داريم، نيازهاى مصرفى داريم، ولى خطمان خط خداست. آرمانمان آرمان معنوى است ولى از بستر زندگى صحيح مادى حركت مى‏كنيم به سوى هدف متعالى معنوى. با اين بستر كه دشمنى و مخالفت نداريم. معنويت‏گرايى ما معنويت‏گرايى رهبانيت و تصوف و زهد و پارسايى منفى صوفيانه نيست. معنويت براى ما اين است كه هيچ چيز زندگى بيش از يك گذرگاه ارزش ندارد. لباسمان، خانه‏مان، كاشانه‏مان، خيابانمان، شهرمان، اينها همه گذرگاه است، منزلگاه نيست. براى ما زندگى مادى گذرگاه است. از اينجا كه حركت مى‏كنيم، هدف برايمان معلوم است كجاست. و چون گذرگاه است، بيش از يك گذرگاه هم به آن بها نمى‏دهيم. معنويت به اين نيست كه بگوييم از روى ماديت يك پل بزن و عبور كن؛ يا بال در بياور و عبور كن! اين نيست خط اسلام. وقتى مى‏گوييم رهبانيت ضد اسلام است منظورمان همين است. اينكه بگويند ما يك سازمان صنفى معلمى هستيم و سياسى نيستيم، اين دروغ است. اين سخن اصلاً با اين حركت نمى‏خورد. اين اولين نقطه انحراف است. شما معلمين مسلمان، سازمان نيرومند گسترده‏اى به وجود بياوريد كه بتواند همه نيروهاى شما را در خط خدا و خط اصيل اسلام بسيج كند و به كار بيندازد. در عين حال، اين سازمان بايد قدرت اين را داشته باشند كه با مجموعه واحدهاى ديگر، يك سازمان گسترده هماهنگ دينى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى به وجود آورد. اين خط ماست، و در گفتن اين خط نيز خواهش مى‏كنم هيچ وقت تقيّه نكنيد. ما در زمانى هستيم كه بايد پوست‏كنده حرف بزنيم و پوست‏كنده حركت كنيم.
 بنابراين، نداى من امروز در جمع شما اين است: معلمان جمهورى اسلامى ايران! معلمان مؤمن به خط انقلاب! متحد و يكپارچه بشويد، براى اينكه نقش خودتان را هماهنگ با جريان كل انقلاب، هر چه هماهنگ‏تر و منسجم‏تر و سازنده‏تر ايفا كنيد. آنچه مى‏تواند تعليم و تربيت را درخور انقلاب، اسلام و امت پيروزمندمان، سازنده و آفريننده بسازد، اين است كه بخشى از يك جريان نيرومند پرتوان گردد. به هيچ وجه به تلاشهاى موضعى اكتفا نكنيد. ممكن است تا اين جريان به وجود نيامده، هر كسى از موضعى آغاز كند. اين اشكالى ندارد، ولى اين آغاز بايد در خط به وجود آوردن هر چه سريعتر آن جريان نيرومند باشد. - اين نكته اول.
 نكته دوم اينكه اين جريان بايد بتواند افراد اين جامعه را در خودش فرو ببرد. برادرها و خواهرها! جريان انقلاب اسلاميتان بايد داراى جاذبه‏اى قوى بشود. اعتراف كنم كه در اين هيجده ماه پس از پيروزى، در جاذبه‏دار كردن نظام اسلاميمان، به اندازه‏اى كه دلمان مى‏خواهد، آرزو داشته و داريم، عملاً توفيق نداشته‏ايم. دقيقاً حركت كنيد. فكر كنيد، ببينيد كجاى كار عيب داشته كه جاذبه‏ها در حد انتظارمان نبوده است. نظام اسلامى بايد نورانيت اسلام از او روز به روز بيشتر به چشم بخورد. نورانيت، پاكى، آن صفا و آن صداقت و راستى كه براى فطرت هر انسان، به خصوص نسل جوان و نوجوان، جاذبه‏اى نيرومند دارد، اين در آن حد ايدئال ما نبود. تا يك‏يك ما در برخوردمان، در گفتارمان، در رفتارمان، اين نورانيت، آن فروغ يزدانى و الهى، اين فروغ پرجاذبه ديده نشود، كل جريانْ نورانيت متناسب با انقلابى برخاسته از اسلام را به دست نخواهد آورد.
 آن روح ايثار، آن روح از خود گذشتن، آن روح با دروغ و كجى در ستيز بودن، آن انصاف نسبت به خويشتن، نسبت به ديگران منصفانه برخورد كردن، آن تواضع، آن فروتنى، و آن برادرانه برخورد كردن و خواهرانه برخورد كردن؛ اينها دين فطرت است. ما در بعد اقتصادى خيلى مى‏توانستيم در اين مدت كار بكنيم. ولى انصاف اين است كه خيلى كارها را نكرده‏ايم. هنوز روابط اقتصادى را به سمت عدل به حركت درآوردن به حد مطلوب و به حدى كه متناسب با اسلام حق و عدل باشد نرسيده است. آن مديريت و نظام ادارى را در جامعه، دگرگونيهاى بنيادينى كه بتواند نظم طاغوتى مديريت را كنار بزند و يك نظم الهى و انسانى را به وجود بياورد، نداشته‏ايم. حتى در نهادهاى بسيار عزيز انقلابمان هنوز نتوانسته‏ايم موفقيت فراوانى را عرضه كنيم. در خود اين نهادها گله‏ها مكرر به گوش مى‏خورد. تلاش كنيد، و تلاش كنيم، كه جاذبه اين جريان روز به روز بيشتر باشد. صرفاً كارش دافعه نباشد. در جريان انقلاب اسلامى، امروز دافعه كم و بيش هست و به چشم مى‏خورد. البته آن هم در حد نصاب نيست؛ براى اينكه خيلى از چيزهايى را كه بايد قوياً دفع كند هنوز قوياً دفع نمى‏كند.
 معلم عزيز! تو بايد در كلاس و مدرسه‏ات همواره آن حالت نمونه بودنت را بيشتر كنى. آيا بچه‏ها از شما به عنوان معلمِ دلسوزِ كاردانى كه كار خودش را خوب بلد است و تعليم و تدريس و كلاسدارى و برخورد با بچه‏ها را خوب مى‏داند؛ حوصله دارد؛ دلسوزى دارد؛ عشق مى‏ورزد به اينكه آنچه را يك معلم بايد به يك دانش‏آموز ياد بدهد به وى بياموزد؛ سر كلاس كه مى‏آيد دائماً به ساعتش نگاه نمى‏كند كه كى زنگ بخورد؛ زنگ مدرسه كه مى‏خورد زودتر از بچه‏ها از مدرسه فرار نمى‏كند؛ مى‏ماند؛ )چون او از اين بچه‏ها جدا ناشدنى است؛ او عشق مى‏ورزد كه هرچه مى‏شود ساعتى بيشتر و دقايقى بيشتر را با آن نونهالان عزيزش بگذراند( - بچه‏ها از شما چقدر رضايت دارند؟ شما چقدر اين روحيه‏ها را داريد؟ اين مى‏شود جاذبه اين جريان در رابطه با شما. آيا معلمها در مدرسه، در رابطه با يكديگر، در رابطه با خدمتگزار مدرسه، در رابطه با مدير مدرسه، واقعاً توانسته‏اند يك جوّ برادرانه، خواهرانه، به وجود آورند يا نه؟ چقدر؟ اينها جاذبه‏هاست. آيا هنوز هم وقتى زنگ كلاس مى‏خورد، آقاى ناظم يا خانم ناظم، آقاى مدير يا خانم مدير، مى‏آيند درِ اتاق شما معلمان را باز مى‏كنند، سلام عليكم مى‏گويند، كه پاشويد، برويد سر كلاس؛ يا نه، قبلاً خودتان رفته‏ايد؟ روابط جور ديگر شده يا نه؟ بالاخره جلسات شوراى مدرسه، واقعاً جلسات شَور است يا جلسات كلنجار رفتن است؟ راستى، معلمين ما مطالعات دينى و حرفه‏اى‏شان براى بالا رفتن مهارتشان در رشته درسى خودشان، بيشتر از دو سال قبل شده يا خداى ناكرده كمتر شده؟ راستى، ايجاد كلاسهاى كارآموزى و بازآموزى هنوز هم در گرو فعاليتهاى اداره كل آموزش ضمن خدمت، با پرداخت حق شركت در كلاس و اياب و ذهاب و اين حرفهاست يا ديگر بازآموزى، انقلابى شده، همه مى‏خواهيم بيشتر بياموزيم و آموزش ضمن خدمت داشته باشيم؟ اينهاست جاذبه‏هاى انقلاب. و شما اى برادرها و خواهرهاى علاقه‏مند به حركت در خط اصيل اسلام! در راه كلاس بازآموزى پيشگام و پيشتاز باشيد. چرا در هر مدرسه، در هر بخش، و در هر شهرى، به وسيله خود شما! تشكيل نشود؟ اين تكلّف، اين تشريفات، اين بروكراسى! مگر شما نمى‏توانيد از راه مبادله تجربه به يكديگر بيشتر بياموزيد؟ كدام معلم است كه در دوره كارش دو تجربه جديد نداشته باشد؟ و كدام معلم ديگر است كه از تجربه او بى‏نياز باشد؟! اين مى‏شود كلاس بازآموزى؛ اين مى‏شود بهترين آموزش ضمن خدمت. هر ماهى جلسه‏اى براى هر رشته در خود كرج اشكالى دارد؟ حتماً ابلاغ مى‏خواهد؟ دائماً مى‏گوييم با نظام كاغذبازى مبارزه كنيد. چگونه؟ اگر ما هنوز هم براى هر كارمان منتظر كاغذيم، مى‏خواهيم با چه مبارزه كنيم؟ مى‏توانيد يك چنين كلاسهايى داشته باشيد. بچه‏ها هم خودشان باخبر مى‏شوند. از طريق بچه‏ها هم پدرها و مادرها باخبر مى‏شوند. اعلام در راديو و تلويزيون هم نمى‏خواهد - البته بگويند؛ ولى ضرورتى ندارد. مى‏دانيد با چنين عملى چقدر بر جاذبه اين جريان مى‏افزاييد! بايد اين جريان جاذبه پيدا كند؛ و جاذبه‏اش به بيشتر شدن ميزان عمل صالح كسانى است كه در اين جريان حضور دارند.
 اين شعار ماست كه بالاترين دعوت و مؤثرترين دعوت - )دعوت يعنى همان خواندن؛ يعنى جذب كردن( - به عمل صالح است. »و كونوا دُعاةَ الناس بغير السنتكم.«(3) در حديث ديگر هست: »و كونوا دعاةً الى انفسكم بغير السنتكم.«(4) جذب كنيد و فراخوانيد ديگران را به راه خويش، اما نه با زبانهايتان؛ پس با چه؟ با قلمتان؟ قلم هم برادر يا خواهرِ زبان است. پس با چه؟ با عملتان. و عمل شما در خط يك معلم بيش از هر چيز در همان مسئوليت شما متجلّى خواهد شد. هر يك از ما، در حوزه كار خاص خودش، هم مى‏تواند جاذبه‏آفرين باشد و هم مى‏تواند، خداى ناكرده، نزديكان را از هر چه مسلمانيست دلزده و بيزار كند. شوخى نكنيد! همين حرفهايى را هم كه اينجا عرض مى‏كنم، اگر صرفاً براى گفتن و شنيدن باشد واقعاً نمى‏ارزد. نه براى شما عزيزان مى‏ارزد كه اينجا وقتتان را تلف كنيد و نه براى من. البته من به عنوان يك ديدار از برادرها و خواهرها، خيلى هم خوشحال هستم، اما حيف است كه خوشحالى‏ام اين حد باشد.
 بنابراين، نكته دوم تكيه روى جاذبه اين حركت است. در كلِّ حركت هم همين‏طور است. بالاخره بايد ببينم امسال در كرج براى آبادتر شدن و بهتر شدن منطقه‏هاى محروم اين شهر جمعاً چقدر كار صورت گرفته و چه كسانى اين كار را صورت داده‏اند و كدام نيروها در انجام اين خدمات پيشگام و پيشتاز بوده‏اند. و السابقون السابقون.(5) شما و همراهان شما و عناصر تشكيل دهنده اين جريان، در اين صورت جهد خواهيد كرد. اين‏قدر به فكر اين نباشيد كه اين ولنگارها، اين مانع تراشها، اين مزاحمها، چه مى‏گويند و چه مى‏نويسند. بيشتر به فكر اين باشيد كه شما خود چه مى‏كنيد، كه كرده شما باطلِ سحرِ نوشته و گفته آنهاست. آيا باطل سحرى بهتر از اين هم سراغ داريد؟ البته، اين را مى‏پذيرم كه توضيح دادن هم لازم است. مى‏پذيرم كه آگاهى دادن هم لازم است. اما توضيح دادن در طى عمل؛ يا درست در آغاز عمل. اگر قرار شد فقط توضيح دادن باشد بدون از عمل، آن توضيح هم دلنشين نخواهد بود.
 پس نكته دوم اينكه حركت، جريان نيرومند و جاذبه قوى داشته باشد - از اين راههايى كه اشارتاً عرض كردم؛ والاّ شما خود دهها نمونه ديگر را مى‏شناسيد.
 نكته سوم: جريان طورى باشد كه انسانها را در خودش فرو ببرد؛ اما نه يك فروبردنى كه خودآگاهى و انتخاب آزاد را از آنها سلب بكند و به شكل يك جبر اجتماعى در بيايد و بگويد، اى انسانهايى كه پهلوى من ايستاده‏ايد، بايد با من بياييد! اين نمى‏تواند دوام داشته باشد و اصولاً نمى‏تواند ما را به راه اسلام ببرد. ما بايد اصلِ »لااكراه فى الدّين، قد تبيّن الرّشد من الغى، فمن يَكفر بالطّاغوت و يؤمن باللّه فقد استمسك بالعروة الوثقى لانفصام لها«(6) را رعايت كنيم. روى كلمه كلمه اين آيه دقت كنيد. بايد تك‏تك اين شعارها، كه در هر يك از اين جمله‏هاست، حفظ بشود. اجبارى در انتخاب آيينِ زيستن نباشد. آنچه هست، روشن كردن راه و بيراهه است. چنين كنيد كه هر كس به خدا ايمان آورد، هر كس به طاغوت كفر ورزيد و پشت كرد و به خداى رو آورد، دريابد كه رشته‏اى را در دست گرفته كه گسستن در آن راه ندارد و مى‏تواند با آن تا آخر راه را برود. همه اينها را بايد بيابد. براى اين منظور بايد هميشه در كارهايمان و در برخوردهايمان و در نظام دادنهايمان طورى عمل كنيم كه انسانها حس كنند دارند به پاى خودشان حركت مى‏كنند؛ آن‏هم نه يك احساس كاذب، بلكه يك احساس صادق. در پى اين مديريت، نقطه نظرى كه مناسب است همواره دنبال شود همين است. چون دو جور مديريت هست: مديريتى كه اداره‏شونده‏ها را در يك مكانيسم قوى قرار مى‏دهد و آنها چون ذرّاتى با يك مغناطيس نيرومند، اما فاقد آگاهى، به دنبال مدير حركت مى‏كنند. اين مديريت درخور يك جامعه انسانى و اسلامى نيست. يك نوع مديريت هم هست كه هميشه به اداره‏شونده‏ها ميدان مى‏دهد كه احساس كنند خودشان دارند فكر مى‏كنند؛ خودشان دارند خلاقيت نشان مى‏دهند؛ خودشان ابتكار و ابداع دارند و خودشان دارند حركت مى‏كنند. اما مى‏دانند كه حركتهايشان بايد به هم پيوسته باشد؛ تك نمانند. ايمان آورده‏اند به اينكه تك ماندن همان و باطل شدن و عاطل شدن و بى‏ثمر، يا كم ثمر شدن همان. اين مديريت پايدارتر است. در اين راه بايد خيلى خون دل خورد. يك معلم بايد خيلى خون دل بخورد تا كلاس را طورى اداره كند كه بچه احساس آزادى هم بكند. خيلى خون دل خوردن دارد و خيلى انسان بايد در خودش سرمايه جمع كند تا بتواند اين كار را بكند. ولى معلمان عزيز بايد به عنوان يك معلمِ متعهد مسلمانِ انقلابى اين كار را بكنند، والاّ از بچه‏ها مهره ساختن هنر نيست. از بچه‏ها مهره نسازيد! اين كار آخر و عاقبت ندارد. ما در رابطه با تهاجم عناصر كوچك و بزرگ به جامعه، اين آهنگ را مى‏دانيم، ولى در رابطه با كار شما كه معلم هستيد، اين موضوع به صورت خاص مطرح مى‏شود.
 اى معلم! اى مدير! مى‏توانى در مدرسه ساخته شده بر اساس معيارهاى انقلاب اسلامى چنين جوّى را به وجود آورى تا اين نوباوگان عزيز هر چه زودتر رشد كنند، شكوفا شوند، به بر دادن و بار دادن و ثمربخش بودن برسند، اما هميشه حس كنند كه اين خودشان هستند كه دارند حركت مى‏كنند. حتى تشويق و تنبيه هم بايد در خدمت اين هدف باشد. اگر تشويق در خط گول زدن و فريفتن و طمع برانگيختن باشد، ضد اين آهنگ اسلامى است. اگر تنبيه در خط مرعوب كردن و انسانها را، خرد يا بزرگ، كوچك يا بزرگ، از هويت و استقلال و شخصيت تهى كردن باشد، اين هم راه اسلام نيست. تشويق و تنبيه بايد باشد، ولى در حد متناسب با برانگيختن نيروها اين هم نكته سوم.
 نكته چهارم اينكه اين جوّ شوق‏انگيز و برانگيزاننده طورى به وجود آيد و به سمتى برود كه حركت عظيم انقلاب اسلامى امت ما بتواند هر چه زودتر در جهان بدرخشد و با درخشيدنش انقلابمان صادر شود ]تكبير حضار[. محال است انقلاب اسلامى طورى منزل داده شود كه بيرون از مرزهاى ايران آن را فقط يك انقلاب ايرانى بشناسند و بعد درداخل ايران پيروز شود. اين محال است. اگر آب و رنگ اين انقلاب يك آب و رنگ محلى و موضعى شد، حتى در محل و موضع خود هم موفق نخواهد شد. اين محال است. بايد تمام خصلتها و ويژگيهاى جهانى بودن اين انقلاب را دقيقاً ذكر كنيم. شعارها، موضع‏گيريها، تكيه كردنها و تأكيدها، بها دادنها، همه بايد طورى تنظيم شود كه به جهانى بودن آرمان و راه اين انقلاب ذرّه‏اى خدشه وارد نيايد؛ وگرنه اين انقلاب حتى در درون مرزهاى ايران شكست خواهد خورد. در اين نكته ترديد نكنيد.
 كسانى كه به هر عنوان مى‏كوشند در هويت خالص و اصيل اسلامى اين انقلاب عوامل ديگرى را وارد كنند كه حتى يك مطالعه‏گر باانصاف خارجى هم حس كند كه اين انقلاب انقلابى است ايرانى، اينها بدانند كه آگاهانه يا ناآگاهانه دارند به اين انقلاب، به اين ملت، و حتى به مردم دنيا دارند، خيانت مى‏كنند. پيوند ما با اين آب و خاك كه ديگر اين همه حرف ندارد! معلوم است كه ايران آب و خاك ماست. معلوم است كه ما بايد از اين سرزمين دفاع كنيم. معلوم است خانه خودمان را دوست داريم. اينكه اين‏قدر گفتگو ندارد! اينكه ما يك جور لباس پوشيدن و يك جور راه رفتن و يك جور سلام عليكى را ياد گرفته‏ايم كه بر اساس رسوم و زبان فارسى است امر روشنى است. اينكه بالاخره ما مى‏خواهيم با زبان فارسى با هم حرف بزنيم معلوم است و جاى شك و ترديد و بحث و جنجال ندارد. نظام جمهورى اسلامى مى‏خواهد حتى براى غير مسلمانهايى كه در اين آب و خاك زندگى مى‏كنند سعادت بيافريند. بنابراين، انسان غيرمسلمان و شهروند غيرمسلمان جمهورى اسلامى هم بايد احساس كند كه اينجا سعادت دارد - و اين ضرورت انقلاب ماست. اينها همه معلوم است. مگر غير از اين مى‏شود؟ اينكه ما نبايد مزاحم زبان ارمنى و ترك و كرد و بلوچ و عرب و تركمن و لر و... باشيم معلوم است. تازه آنها هم كه فارسى حرف مى‏زنند، يزدى يك لهجه دارد، اصفهانى يك لهجه دارد، مشهدى يك لهجه دارد، سبزوارى يك لهجه ديگر دارد. دو تا روستا پهلوى هم گاهى اوقات زبان همديگر را نمى‏فهمند. در اين بحثى نيست و اين همه جنجال ندارد. پس چه مى‏گويى مليّت، مليّت، مليّت؟! كارى مى‏كنند كه همان اولِ كار به ذهن بچه‏هاى ما بيايد كه مثل اينكه نظر اسلام به مليت يك طورى است كه ما نمى‏توانيم جنبه‏هاى مثبت ملّت و مليّت و وطن را حفظ كنيم. اين دروغ است. اين مسائلى كه تحت عنوان مسائل ملى گفته مى‏شود، اينها مسائل ساده‏اى است؛ روشن است. آن مليّتى كه ما براى انقلابمان و اسلاممان خطر مى‏دانيم اين است كه كسانى بخواهند بگويند ما در ايران يك انقلاب ملّى داريم. اين خطرناك است. اصلاً هم دروغ است و هم خطرناك هست. ما در ايران يك انقلاب اسلامى و مكتبى داريم ]تكبير حضار[. و همان‏طور كه از روز اول گفتيم، و باز هم مى‏گوييم، اى هموطن مسيحى، يهودى، زردشتى، شيعى، سنى، لر، ترك، آذربايجانى، عرب، تركمن، بلوچ، و هر چيز ديگر! تو بدان كه اين نظام اسلامى، خود را در برابر سعادت تو و خانواده‏ات متعهد مى‏داند. با او همگام و همراه باش و از سعادتى كه مى‏آفريند برخوردار شو! همين! و تو در لهجه سخن گفتنت، در لغت و زبانت، در كيفيت لباس پوشيدنت، تا حدى كه با اصول لباس پوشيدن اسلام سازگار باشد، و در معاشرتها و مناسبتهايت، تا حدى كه با اصول اسلام سازگار باشد، آزادى كامل دارى. تو با ديگران و با مسلمانان از حقوق مساوى برخوردارى. مسلمان هم كه نباشى از حقوق شهروند غير مسلمان جمهورى اسلامى برخوردارى؛ چه يك غير مسلمان عرب باشى، چه يك غير مسلمان فارس. اينجا حكومت فارس بر غيرفارس نيست. اينجا حكومت، حكومت اسلام است. اينها را بگوييد و بگوييم و روشن كنيم، و آن بُعد برازنده انقلاب اسلاميمان را حفظ كنيم.
 اميدوارم شما معلمين عزيز در برخورد با همكارانتان و در برخورد با شاگردهايتان و در برخورد با محيط زندگى و محلتان، بتوانيد عملاً و قولاً و فكراً و فعلاً، در انديشه، در رفتار و در گفتار، اين حرفها را همواره به محيطتان منتقل كنيد. و مطمئن باشيد كه وقتى شما اين مسئوليتتان را قوياً و مشتاقانه شناختيد و ايفا كرديد و، همان طور كه اول عرض شد، آن را در پيوند و در رابطه با يك جريان عظيم و نيرومند و قوى و پرجاذبه اسلامى، در اين مقطع از انقلاب ادا ساختيد، عبادتى بزرگ را كه شب و روز به آن مشغوليد پيشه خود كرده‏ايد. كه خداوند خدمت انسانها را به خلق خود، اما براى رضاى خدا، همواره عبادتى بزرگ شمرده است.
 اين عرايض من بود در زمينه مطلبى كه پيشنهاد شده بود تا در رابطه با مسئوليت خواهرها و برادرهاى معلم عرض كنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر