پنجشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۹
چهارشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۹
معرفی کتاب حزب جمهوری اسلامی
نظام جمهوری اسلامی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی جهت تثبیت خود راه دشواری را پیموده است. مهمترین تلاش امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب اسلامی و تمام نیروهای انقلابی پیرو ایشان در راستای تثبیت این نظام جدید بر ایجاد قواعد اساسی و ساختار سیاسی این نظام مبتنی بر احکام اسلامی، رفع کاستیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی دوران رژیم سابق و تلاش برای تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی استوار بوده است. شهید بزرگوار آیتالله دکتر شهید بهشتی یکی از شاخصترین مبارزان با رژیم ستم شاهی پهلوی و در زمرهی نزدیکترین یاران امام خمینی (ره) بود که سوابق فعالیتهای سیاسی وی در قبل از انقلاب و پس از پیروزی انقلاب و استقرار نظام جمهوری اسلامی درخشش خاص دارد. شهید بهشتی در سخنرانیها و مصاحبههای خبری مختلف، به وضوح و با شهامت نظرات خود را دربارهی مسائل گوناگون عقیدتی، سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی بیان میکردند، لذا مجموعهی این سخنرانیها و مصاحبهها منبعی ارزشمند و دست اول برای بررسی اندیشهها و عملکرد و سند گویای دیدگاهها و مواضع ایشان است. این اثر که جلد دوم از مجموعه سخنرانیها و مصاحبههای شهید بهشتی است، در واقع روایتی لحظه به لحظه از مشکلات نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران درراه تثبیت و استقرار آن است و به نوعی بخشی از تاریخ پرفراز و نشیب جمهوری اسلامی ایران تلقی میگردد که هنوز به طور دقیق و جامع به آن پرداخته نشده است. مسایل متعدد و متنوعی در این روایت اصیل از تاریخ جمهوری اسلامی مطرح شده است که اولین انتخابات ریاست جمهوری و مسایل و مشکلات ناشی از روی کار آمدن بنیصدر، شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ، نحوهی حل و فصل مسئله گروگانها ، مسئلهی گروهکها و منافقین از جمله مهمترین مسایل مطرح شده در این مجلد میباشد. این مجموعه در دو بخش تنظیم شده است: بخش اول شامل زندگینامه و فعالیتهای سیاسی و بررسی اندیشهها و عملکرد شهید بهشتی از خلال سخنرانیها و مصاحبههای ایشان میباشد که به اختصار و برای معرفی آمده است و در بخش دوم مجموعهی سخنرانیها و مصاحبههای آیتالله دکتر بهشتی جمعآوری و بر اساس ترتیب زمانی مرتب شده است.
الگوی زیست مسلمانی از زبان فرزند بهشتی
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم
پیش از هرچیز، از اینکه نسبت به موضوع نشست امروز علاقه نشان داده و با وجود مشغله های فراوان تشریف آورده اید از طرف خود و دست اندرکاران برپایی این نشست تقدیر و سپاسگزاری می کنم و آن را بفال نیک می گیرم.
سی سال پیش در چنین روزهایی، شاهد گام های بلند شگفت انگیزترین، مردمی ترین و فراگیرترین انقلابات عصرمان بسوی پیروزی نور بر ظلمت، زندگی بر مردگی، و برکشیدن کرامت انسان بر پافشاری بر خواری و زبونی آدمیان بودیم. در پرتو تلاش، ایستادگی و درخشش شمع فروزان وجود امام، و یارانی که پروانه وار بر گرد او می چرخیدند، نومیدان را امید و نشستگان را قیام آموخت و گفتمان انقلاب اسلامی را به نقطة اجماع پیر و جوان و زن و مرد، در هر گوشه ای از این سرزمین رنجدیده که زندگی می کردند، به هر مذهب و مرامی که پایبند بودند و به هر قوم و قبیله ای که تعلق داشتند، تبدیل ساخت. و چنین بود که شور و شعور در هم آمیخت، عقل در کنار دل قرار یافت، و ندای استقلال، آزادی، عدالت و پیشرفت را در کنار هم فریاد زدیم، و این همه را در ریزه خواری سفرة پیام پیام آوران سخن خداوندی جستجو کردیم.
و اینک ما، در پس سه دهه، به راهی که آمده ایم می نگریم، و در همان حال که از شوق یادآوری آن روزهای تابناک دلهایمان مملو از غرور و شعف می شود، و تجربة جنگی هشت ساله را پشت سر گذاشته ایم که با وجود همة موانع و مشکلات از آن سرافراز بیرون آمده ایم، از خود می پرسیم که تا چه اندازه در تحقق مطالبات برحق این مردم صبور و نجیب موفقیت بدست آورده ایم، پرسشی که باید در یادوارة ایام فجر انقلاب در هر سال تکرار کرد، و راه آمده را برای پاسخ یابی به آن و هرچه روشن تر کردن افق آینده کاوید، که این عین انقلابی بودن و رهرو راه امام بودن است. انقلاب آزادیخواهانه و عدالت جویانه ای که به محاسبه و مراقبة خویش نپردازد، سر از اشکال جدید استبداد و بی عدالتی در می آورد که در پرتو آن، مظلومان دیروز به ظالمان امروز ومحرومان دیروز به نوکیسه گان امروز مبدل می گردند. آنچه ما را در اینجا گردهم آورده، دل نگرانی های مشترکمان در قبال حفظ و پایداری و نهادینه ساختن بیش از پیش دستاوردهای گرانقدری است که طی این سالها، مردمان این مرز و بوم، از جان و مال و آبرو و رفاه خویش برای آن گذشتند. گردهمایی ای که اگر هیچ دستاورد دیگری نیز در بر نداشته باشد، نشانگر وجود این سرمایة بزرگ اجتماعی است که ما هنوز هم می توانیم در عین تعلق خاطر داشتن به دیدگاه ها و گروه های مختلف، با درکی مشترک از منافع و مصالح ملی و فراملی مان، برای چاره جویی و راهیابی گردهم آییم، به گفتگو بنشینیم، و برای درک و فهم سخن و عمل یکدیگر تلاش کنیم.
آنچه دوستان شما در جمعیت توحید و تعاون را به برگزاری این نشست رهنمون گشت، نیاز روزافزون به چنین هم اندیشی هایی است و چنین شد که فروتنانه از همة شما سروران گرامی دعوت بعمل آورد تا در اینجا حضور بهم رسانید. پیش از این، و در پی بیش از پنج سال تلاش مستمر و نظام مند، گروهی از دوستان شما که همانند شما دل نگران آیندة این انقلاب، جامعه و سرزمین بودند، و ایمان به اسلام به عنوان مکتب راهنمای نظر و عمل در ساحت فردی و اجتماعی دارند، راه و اندیشة امام را به عنوان مبنای راهبردها در ادارة اجتماع پذیرفته اند، جمهوری اسلامی را به عنوان الگوی برآمده از انفلاب اسلامی مردم ایران دارای ظرفیت های بالقوه و بالفعلی می دانند که می تواند زمینه ساز تحقق مطالبات آنان باشد، و حضور مشارکت جویانه و پاسخ جویانة مردم در ادارة کشور را سرمایة اصلی آن می دانند، به تبیین و تدوین متنی و مبنایی برای گفتگو و دستیابی به اتفاق نظر و همدلی بایسته برای اعتلا و پیشرفت جامعة ایرانی و اسلامی دست یازیدند که حاصل دو بخش از چهار بخش آن را تقدیمتان کرده ایم. در بخش نخست، از منظری فرابخشی، نظام واره و جامع نگر، به ارزیابی راه طی شده پرداخته شده و بخش دوم، در پاسخگویی به تقاضاهای بخش اول، به تبیین مبانی نظری گفتمان پیشنهادی دهة چهارم با عنوان الگوی زیست مسلمانی برپایة عقلانیت جمعی توحیدی اختصاص دارد. خوشبختانه مطالب بخش سوم که بر اساس منظومة اندیشه ای تحول و پیشرفت به طرح الگوهای پایه از جمله تدبیر عمومی توسعه، عدالت اجتماعی و تغییر در زمینة توسعة سیاسی و تحول اجتماعی پرداخته و از این طریق، الگوی زیستی مذکور را یک گام به میدان عمل نزدیک تر می سازد، مراحل پایانی بازبینی و تکمیل را می گذراند و بزودی در اختبیار همگان قرار داده خواهد شد. همچنین، مقدمات تدوین بخش چهارم که به تبیین چهارچوب های اصلی گفتمان دهة چهارم مربوط می شود، فراهم شده است که امیدواریم با مشارکت فعال صاحبنظران و هم اندیش همة کسانی که دست کم با مبانی و اصول آن همدلی دارند، تنظیم و تقدیم گردد.
آنچه امروز تقدیم حضورتان می گردد، سرآغاز پاسخ جویی برای یک پرسش بنیادین در این راه است و آن اینکه آیا وضعیت موجود رضایتبخش است یا نیازمند تغییر و تحول هستیم؟ و اگر نیازمند به تغییر و تحول هستیم، این تحولات می تواند صرفا در آمد و شد مدیریت سیاسی کشور محدود و محصور گردد؟ یا باید به دگرگونی بنیادین ساختار نظام اندیشید؟ و یا به منظور فراهم شدن زمینه برای دستیابی به شرایط لازم تحقق مطالبات و آرمان های این مردم انقلاب کرده، نیازمند تغییر و تحول در نگرش ها، روندها، رویکردها و فرایندهای موجود هستیم؟ مجموعة مطالبی که ارایه خواهد شد، حاصل کار جمعی و مبتنی بر یافته های مطرح شده در متن یاد شده است. و از آنجا که آن را صرفا سخن اول می دانیم و نه حرف آخر، و انجام این کار را صرفا در فضایی مخطابتی امکانپذیر می دانیم و نه خطابی، بخش دوم جلسة امروز به ارایة نظرات و گفتگوی شما سروران گرامی اختصاص دارد.
امیدواریم برگزاری این نشست و هم اندیشی هایی از این دست، راه را برای چاره جویی های بنیادین تر در سطح ملی، ارتقای سطح رقابت های سیاسی به شفافیت ها و برنامه محوری های پاسخگوتر، فراخ سازی و فعال سازی مشارکت گسترده در عرصه های مدنی و اجتماعی و توسعة حرکت های امیدآفرین تری که نتیجة نظام همکاری و تعاون سامان یافته تری باشد باز کند، چه خداوند سرنوشت هیچ ملتی را دگرگون نمی کند، مگر آنکه خود برای تغییر و تحول بپاخیزند.
و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین
انديشه هاي شهيد بهشتي پیرامون آزادی
مروري بر انديشه هاي شهيد بهشتي پیرامون آزادی
شهيد بهشتي يكي از متفكران و نظريه پردازان انقلاب اسلامي بود كه بنا به اقرار و اعتراف دوستان و مخالفان، ايشان توانمنديهاي فراواني در عرصه هاي مديريتي، سياسي، فرهنگي و ... داشت
آثاري كه از ايشان بر جاي مانده بسيار متنوع بوده و مي تواند زاويه هاي گوناگوني براي تحقيق در عرصه هاي مختلف فراروي پژوهشگران بگشايد تا آنان بتوانند از اين طريق انديشه هاي نظريه پردازان و كارگزاران انقلاب اسلامي را بهتر بشناسند. آنچه در ادامه بدان پرداخته مي شود، بررسي ديدگاه شهيد بهشتي درباره آزادي است. شهيد بهشتي تمام فعاليتها و اقدامهاي انسان را در صورتي كه در راه تعالي و پيشرفت انسان بما هو انسان باشد، امري عبادي تلقي مي كند و در اين راستا، مسايل سياسي كه آزاديهاي اجتماعي نيز جزو مسايل سياسي محسوب مي شود، امري عبادي به شمار مي آورد. ايشان سياست را عبادت مي داند و آن را به عنوان وظيفه سياسي براي خود و هر فرد مسلمان تلقي مي كند. البته تأكيد مي نمايد كه ايفاي وظيفه سياسي غير از سياست بازي است: سياست عبادت است... ايفاي وظيفه سياسي غير از سياست بازي است، سياست بازي يعني خودپرستي يعني مقام پرستي، يعني سودپرستي، يعني فدا كردن مصالح جامعه در راه مسايل شخصي، يعني دروغ زني و دروغ گويي.
شهيد بهشتي از آنجا كه سياست و سياست ورزي را امري عبادي تلقي مي كند، بر اين باور است كه اين مسأله در گرو آزادي امكان پذير است، اما تأكيد مي نمايد كه اين آزادي بايد در راستاي رشد و تعالي و خودسازي انسان باشد. خودسازي كه از عنصري به نام خودآگاهي و انتخاب گري نشأت گرفته باشد. انسان در پرتو آزادي است كه مي تواند به راه خير فضيلت درآيد يا آزادانه به راه زشتي، شر و پستي و ناپاكي فروغلتد. شهيد بهشتي به عناصر چهارگونه پويش، خودآگاهي، انتخابگر و خودساز معتقد است كه آزادي انسان، آزمون بزرگي است كه انسان مي تواند راه را از چاه تشخيص دهد و سرانجام از آزادي در راه نجات، خودسازي خود و جامعه سود جويد. وي با استناد به آيه شريفه «انا هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفوراً»استدلال مي كند كه انسان پويش آزادي خود را در جهتي كه خود انتخاب كرده و اختيار مي نمايد، هدايت مي كند و بر اساس همان جهت رشد مي نمايد و حركت مي كند. البته ممكن است رشد خود را در راه ترقي و كمال خواهي و يا اينكه در راه ناسپاسي و گمراهي دنبال نمايد. بنابراين ايشان بر اين اصل تأكيد مي كند كه، اساس زندگي انساني بر اين محور استوار است كه انسان آزاد بماند و اين آزادي نيز محدود نشود و بشر با آزادي راه خود را پيدا نمايد. شهيد بهشتي اذعان دارد كه هر چند اصل بر عدم محدوديت آزادي انسان است ولي برخي از محدوديتها در جوامع انساني وجود دارد كه اگر رعايت نشود به آزادي واقعي انسان و يا به ديگران لطمه مي زند. بدين جهت محدوديتها براي آزادي انسان در تمام جوامع در نظر گرفته شود. شهيد بهشتي در مناظره تلويزيوني خود كه با كيانوري و فتاپور از سران حزب توده و فدائيان خلق در تاريخ 1/3/60 داشته، عصاره جهان بيني اسلامي كه در حقيقت ديدگاه خود وي نيز مي باشد، درباره آزادي چنين بيان مي كند: اسلام، آزادي انسان را به عنوان نقطه قوت آفرينش انسان مي شناسد و انسان، گوهر تابناك هستي است، بدان جهت كه آزاد و آگاه آفريده شده است.
اسلام براي انسان آزاد و آگاه، زمينه و توان شكوفايي و خودانگيختگي و پيدا كردن راه را به حد فراوان قائل است و انسان را دعوت مي كند تا نخست در پرتو فروزان پيامبر باطن، يعني عقل و خرد حركت كند و عقل و خرد راهبر انسان است، ولي انسان به كمك همين انديشه تحليلگر و خرد روشنگر، يك سرچشمه بزرگ و رفيع و شخصيتي پر ارج و آگاهي ديگر، يعني وحي خدا و نبوت انبياء و كتاب ا... و سنت پيامبران را مي شناسد. پس ديگر انسان، تنها انسان عقل نيست كه انساني ولي نيز هست. نتيجه اينكه اسلام، آزاديهاي فردي و محدوديتهاي اجتماعي نيز دارد، انسان آزاد است، اما در چارچوب حدود ا... و در چارچوب احكام الهي. در نظر شهيد بهشتي اگر بخواهيم آزاديهاي اجتماعي و رفتاري انسان را بررسي كنيم بايد به نقطه عطف و پيدايش و اوج انسان توجه كنيم. بدين معني كه انسان يك موجود خودآگاه، داراي پويش و خودسازي و محيط ساز است. خداوند انسان را اين گونه خلق كرده است، لذا آزادي انسان را در ارتباط با خداوند و اراده الهي بررسي كرد. شهيد بهشتي در عين اينكه محدوديتهاي ديني را براي انسان قائل است ولي در عين حال بر اين باور تأكيد دارد كه در لسان قرآن و آموزه هاي اسلامي، اولاً هيچ انساني محكوم به هيچ جبر اجتماعي نيست، ثانياً كيفيت و روابط و مناسبات اجتماعي و اقتصادي و... انسان از روي انتخاب آگاهانه مي باشد. ديدگاههاي شهيد بهشتي را درباره آزاديهاي اجتماعي و رفتار در موارد ذيل مي توان خلاصه كرد:) الف- اسلام، آزادي انسان را در ارتباط با خلقت و آفرينش وي ارج مي نهد و از جهت خلقت نيز آزاد و آگاه است. ب- اسلام براي انسان آزاد و پيدا كردن خود راههاي فراوان قائل است و انسان را دعوت مي كند تا نخست در پرتو نور فراوان پيامبر باطن، يعني عقل و خرد حركت كند و عقل و خرد راهبر انسان است. ج- انسان به كمك انديشه تحليلگر و با استفاده از عقل يك سرچشمه بزرگ و رفيع، يعني وحي خدا و نبوت انبياء و كتاب ا... و سنت پيامبران را مي شناسد و اين انسان پس از شناخت، ديگر عقل محض نيست، تجلي وحي نيز به خود گرفته است. د- وقتي انسان به اين مرحله گام نهاد، ديگر زندگي خود را به وسيله وحي تنظيم نمي كند (محدوديت) وحي به عنوان زيربناي همه محاسبات و بررسيهاي عقلي همواره تكيه گاه انسان است. لذا در نگاه يك انسان مسلمان و وحي مدار، همه قوانين و مقررات از زيربناي وحي با محاسبه و تنظيم و تفصيل عقل ناشي مي شود. ه - با توجه به بند فوق آزاديهاي فردي در اسلام، محدوديت به خود مي گيرد و اين محدوديت در چارچوب حدود الهي و قوانين كتاب و سنت قرار مي گيرد. و- شناسايي حدود الهي و احكام خدا مسؤوليت خطيري است كه در آموزه هاي اسلامي برعهده عالمان دين با ويژگي شجاعت، عدالت، مديريت و آگاهي به زمان گذارده شده است. همه اين موارد در انديشه شهيد بهشتي ناشي از اين مسأله است كه در نگاه ايشان انسان ذات مستقل از ذات الهي ندارد، زيرا آيات فراواني نيز تأكيد مي كند كه در كالبد جسماني انسان، روح الهي دميده شده است «نفخت فيه من روحي»لذا بايد انسان با حفظ آزاديهاي خود از خط و سير منطق اسلام منحرف نشود و در صورتي كه انسان از خلقت الهي خود غافل شود، در دام تعصبات قومي و گروهي گرفتار مي شود و در اين صورت به بيماري گروه گرايي گرفتار مي گردد. در اين راستا شهيد بهشتي قائل به تحزب و سازماندهي امور اجتماعي و انجام كارهاي تشكيلاتي بود. آزادي افراد در قالب گروهها و تشكيلات بايد ناشي از حركت كمال جويي انسان باشد نه گروه گرايي او. شهيد بهشتي بر اساس اين بينش درباره گروههايي كه اوايل انقلاب اسلامي پديدار شده بودند، به 6 نوع جمعيت و گروه رسيده بود: 1- گروه هايي كه معتقد به اسلام، انقلاب و ولايت فقيه اند و اينها در جمهوري اسلامي آزادند و مي توانند در جامعه فعاليت داشته باشند. 2- گروههايي كه اسلام را به عنوان مكتب مي پذيرند، ولي در فكرشان بويي از التقاط است با جمهوري اسلامي سر جنگ و دعوا ندارند، اينها هم آزادند. 3- ملي گرايان كه قصد خيانت ندارند، جمهوري اسلامي را قبول ندارند ولي مخالف آن هم نيستند، خواستار جمهوري دموكراتيك هستند، به شرط عدم مخالفت با جمهوري اسلامي در كشور آزادند. 4- گروههايي كه ايدئولوژي ضد اسلام دارند و درصدد مبارزه فرهنگي با جمهوري اسلامي هستند، نه سياسي و درگيري توطئه آميز با جمهوري اسلامي ندارند. اينان در چارچوب خاصي مي توانند آزاد باشند و آن اينكه ديگران را فريب ندهند. 5- گروههايي كه ضد جمهوري اسلامي هستند، ولي قيام مسلحانه ندارند. اين گروهها تحت كنترل هستند كه خطري از جانب آنها متوجه جامعه و مردم نشود. 6- گروههايي كه در برابر جمهوري اسلامي ايستاده اند، قيام مسلحانه دارند و اينان در هر شكل و هر لباسي كه باشند، محكومند.
شهيد بهشتي تأكيد مي كند: «در تعاليم اسلام آمده و در قانون اساسي جمهوري اسلامي نيز تأكيد شده است كه بايد نظام اجتماعي، آزاديهاي لازم را براي يك يك شهروندان جمهوري اسلامي تا حداكثر ممكن داشته باشد، از جمله آزادي احزاب، گروهها و نشريات و آزادي قلم و بيان. تنها مرزي كه براي اين آزاديها وجود دارد، اين است كه بايد به اصول اسلامي ضربه نزنند، بايد به سلامت محيط اجتماعي از نظر عفت و اخلاق ضربه نزنند.
آثاري كه از ايشان بر جاي مانده بسيار متنوع بوده و مي تواند زاويه هاي گوناگوني براي تحقيق در عرصه هاي مختلف فراروي پژوهشگران بگشايد تا آنان بتوانند از اين طريق انديشه هاي نظريه پردازان و كارگزاران انقلاب اسلامي را بهتر بشناسند. آنچه در ادامه بدان پرداخته مي شود، بررسي ديدگاه شهيد بهشتي درباره آزادي است. شهيد بهشتي تمام فعاليتها و اقدامهاي انسان را در صورتي كه در راه تعالي و پيشرفت انسان بما هو انسان باشد، امري عبادي تلقي مي كند و در اين راستا، مسايل سياسي كه آزاديهاي اجتماعي نيز جزو مسايل سياسي محسوب مي شود، امري عبادي به شمار مي آورد. ايشان سياست را عبادت مي داند و آن را به عنوان وظيفه سياسي براي خود و هر فرد مسلمان تلقي مي كند. البته تأكيد مي نمايد كه ايفاي وظيفه سياسي غير از سياست بازي است: سياست عبادت است... ايفاي وظيفه سياسي غير از سياست بازي است، سياست بازي يعني خودپرستي يعني مقام پرستي، يعني سودپرستي، يعني فدا كردن مصالح جامعه در راه مسايل شخصي، يعني دروغ زني و دروغ گويي.
شهيد بهشتي از آنجا كه سياست و سياست ورزي را امري عبادي تلقي مي كند، بر اين باور است كه اين مسأله در گرو آزادي امكان پذير است، اما تأكيد مي نمايد كه اين آزادي بايد در راستاي رشد و تعالي و خودسازي انسان باشد. خودسازي كه از عنصري به نام خودآگاهي و انتخاب گري نشأت گرفته باشد. انسان در پرتو آزادي است كه مي تواند به راه خير فضيلت درآيد يا آزادانه به راه زشتي، شر و پستي و ناپاكي فروغلتد. شهيد بهشتي به عناصر چهارگونه پويش، خودآگاهي، انتخابگر و خودساز معتقد است كه آزادي انسان، آزمون بزرگي است كه انسان مي تواند راه را از چاه تشخيص دهد و سرانجام از آزادي در راه نجات، خودسازي خود و جامعه سود جويد. وي با استناد به آيه شريفه «انا هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفوراً»استدلال مي كند كه انسان پويش آزادي خود را در جهتي كه خود انتخاب كرده و اختيار مي نمايد، هدايت مي كند و بر اساس همان جهت رشد مي نمايد و حركت مي كند. البته ممكن است رشد خود را در راه ترقي و كمال خواهي و يا اينكه در راه ناسپاسي و گمراهي دنبال نمايد. بنابراين ايشان بر اين اصل تأكيد مي كند كه، اساس زندگي انساني بر اين محور استوار است كه انسان آزاد بماند و اين آزادي نيز محدود نشود و بشر با آزادي راه خود را پيدا نمايد. شهيد بهشتي اذعان دارد كه هر چند اصل بر عدم محدوديت آزادي انسان است ولي برخي از محدوديتها در جوامع انساني وجود دارد كه اگر رعايت نشود به آزادي واقعي انسان و يا به ديگران لطمه مي زند. بدين جهت محدوديتها براي آزادي انسان در تمام جوامع در نظر گرفته شود. شهيد بهشتي در مناظره تلويزيوني خود كه با كيانوري و فتاپور از سران حزب توده و فدائيان خلق در تاريخ 1/3/60 داشته، عصاره جهان بيني اسلامي كه در حقيقت ديدگاه خود وي نيز مي باشد، درباره آزادي چنين بيان مي كند: اسلام، آزادي انسان را به عنوان نقطه قوت آفرينش انسان مي شناسد و انسان، گوهر تابناك هستي است، بدان جهت كه آزاد و آگاه آفريده شده است.
اسلام براي انسان آزاد و آگاه، زمينه و توان شكوفايي و خودانگيختگي و پيدا كردن راه را به حد فراوان قائل است و انسان را دعوت مي كند تا نخست در پرتو فروزان پيامبر باطن، يعني عقل و خرد حركت كند و عقل و خرد راهبر انسان است، ولي انسان به كمك همين انديشه تحليلگر و خرد روشنگر، يك سرچشمه بزرگ و رفيع و شخصيتي پر ارج و آگاهي ديگر، يعني وحي خدا و نبوت انبياء و كتاب ا... و سنت پيامبران را مي شناسد. پس ديگر انسان، تنها انسان عقل نيست كه انساني ولي نيز هست. نتيجه اينكه اسلام، آزاديهاي فردي و محدوديتهاي اجتماعي نيز دارد، انسان آزاد است، اما در چارچوب حدود ا... و در چارچوب احكام الهي. در نظر شهيد بهشتي اگر بخواهيم آزاديهاي اجتماعي و رفتاري انسان را بررسي كنيم بايد به نقطه عطف و پيدايش و اوج انسان توجه كنيم. بدين معني كه انسان يك موجود خودآگاه، داراي پويش و خودسازي و محيط ساز است. خداوند انسان را اين گونه خلق كرده است، لذا آزادي انسان را در ارتباط با خداوند و اراده الهي بررسي كرد. شهيد بهشتي در عين اينكه محدوديتهاي ديني را براي انسان قائل است ولي در عين حال بر اين باور تأكيد دارد كه در لسان قرآن و آموزه هاي اسلامي، اولاً هيچ انساني محكوم به هيچ جبر اجتماعي نيست، ثانياً كيفيت و روابط و مناسبات اجتماعي و اقتصادي و... انسان از روي انتخاب آگاهانه مي باشد. ديدگاههاي شهيد بهشتي را درباره آزاديهاي اجتماعي و رفتار در موارد ذيل مي توان خلاصه كرد:) الف- اسلام، آزادي انسان را در ارتباط با خلقت و آفرينش وي ارج مي نهد و از جهت خلقت نيز آزاد و آگاه است. ب- اسلام براي انسان آزاد و پيدا كردن خود راههاي فراوان قائل است و انسان را دعوت مي كند تا نخست در پرتو نور فراوان پيامبر باطن، يعني عقل و خرد حركت كند و عقل و خرد راهبر انسان است. ج- انسان به كمك انديشه تحليلگر و با استفاده از عقل يك سرچشمه بزرگ و رفيع، يعني وحي خدا و نبوت انبياء و كتاب ا... و سنت پيامبران را مي شناسد و اين انسان پس از شناخت، ديگر عقل محض نيست، تجلي وحي نيز به خود گرفته است. د- وقتي انسان به اين مرحله گام نهاد، ديگر زندگي خود را به وسيله وحي تنظيم نمي كند (محدوديت) وحي به عنوان زيربناي همه محاسبات و بررسيهاي عقلي همواره تكيه گاه انسان است. لذا در نگاه يك انسان مسلمان و وحي مدار، همه قوانين و مقررات از زيربناي وحي با محاسبه و تنظيم و تفصيل عقل ناشي مي شود. ه - با توجه به بند فوق آزاديهاي فردي در اسلام، محدوديت به خود مي گيرد و اين محدوديت در چارچوب حدود الهي و قوانين كتاب و سنت قرار مي گيرد. و- شناسايي حدود الهي و احكام خدا مسؤوليت خطيري است كه در آموزه هاي اسلامي برعهده عالمان دين با ويژگي شجاعت، عدالت، مديريت و آگاهي به زمان گذارده شده است. همه اين موارد در انديشه شهيد بهشتي ناشي از اين مسأله است كه در نگاه ايشان انسان ذات مستقل از ذات الهي ندارد، زيرا آيات فراواني نيز تأكيد مي كند كه در كالبد جسماني انسان، روح الهي دميده شده است «نفخت فيه من روحي»لذا بايد انسان با حفظ آزاديهاي خود از خط و سير منطق اسلام منحرف نشود و در صورتي كه انسان از خلقت الهي خود غافل شود، در دام تعصبات قومي و گروهي گرفتار مي شود و در اين صورت به بيماري گروه گرايي گرفتار مي گردد. در اين راستا شهيد بهشتي قائل به تحزب و سازماندهي امور اجتماعي و انجام كارهاي تشكيلاتي بود. آزادي افراد در قالب گروهها و تشكيلات بايد ناشي از حركت كمال جويي انسان باشد نه گروه گرايي او. شهيد بهشتي بر اساس اين بينش درباره گروههايي كه اوايل انقلاب اسلامي پديدار شده بودند، به 6 نوع جمعيت و گروه رسيده بود: 1- گروه هايي كه معتقد به اسلام، انقلاب و ولايت فقيه اند و اينها در جمهوري اسلامي آزادند و مي توانند در جامعه فعاليت داشته باشند. 2- گروههايي كه اسلام را به عنوان مكتب مي پذيرند، ولي در فكرشان بويي از التقاط است با جمهوري اسلامي سر جنگ و دعوا ندارند، اينها هم آزادند. 3- ملي گرايان كه قصد خيانت ندارند، جمهوري اسلامي را قبول ندارند ولي مخالف آن هم نيستند، خواستار جمهوري دموكراتيك هستند، به شرط عدم مخالفت با جمهوري اسلامي در كشور آزادند. 4- گروههايي كه ايدئولوژي ضد اسلام دارند و درصدد مبارزه فرهنگي با جمهوري اسلامي هستند، نه سياسي و درگيري توطئه آميز با جمهوري اسلامي ندارند. اينان در چارچوب خاصي مي توانند آزاد باشند و آن اينكه ديگران را فريب ندهند. 5- گروههايي كه ضد جمهوري اسلامي هستند، ولي قيام مسلحانه ندارند. اين گروهها تحت كنترل هستند كه خطري از جانب آنها متوجه جامعه و مردم نشود. 6- گروههايي كه در برابر جمهوري اسلامي ايستاده اند، قيام مسلحانه دارند و اينان در هر شكل و هر لباسي كه باشند، محكومند.
شهيد بهشتي تأكيد مي كند: «در تعاليم اسلام آمده و در قانون اساسي جمهوري اسلامي نيز تأكيد شده است كه بايد نظام اجتماعي، آزاديهاي لازم را براي يك يك شهروندان جمهوري اسلامي تا حداكثر ممكن داشته باشد، از جمله آزادي احزاب، گروهها و نشريات و آزادي قلم و بيان. تنها مرزي كه براي اين آزاديها وجود دارد، اين است كه بايد به اصول اسلامي ضربه نزنند، بايد به سلامت محيط اجتماعي از نظر عفت و اخلاق ضربه نزنند.
سهشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۹
تعلیم و تربیت از دیدگاه شهید بهشتی
این متن قسمتی از کتاب نقش آزادی در تربیت کودکان آورده شده است.
قرآن به ما مىآموزد كه خداوند پس از آفرينش زمين و آسمان، گياهان و جانداران ديگر، خواست موجودى بيافريند كه در اين عرصه پهناور، با انتخاب خودش و به پاى خودش حركت كند و هدف و جهت را خودش انتخاب كند. از نظر ما، انسان بايد در انتخاب خويش و اراده خويش، و در حركت كردن، خداگونه باشد. بزرگترين خداگونگى انسان در همين بعد اوست: خود مىشناسد، خود مىسنجد، خود برمىگزيند، خود مىسازد و خود مىآفريند. خلاقيت بر اساس انتخاب خويشتن، بزرگترين و مهمترين بُعد خدا گونگى انسان است. از آنجا كه جهت اصلى اين گزينش و انتخاب، سبيل الله است، يعنى اينكه آدمى رو به خدا و در راه خدا حركت بكند، لذا براساس گزينش آگاهانه و آزادانه، بايد خداجوى باشد و خداپوى بشود. به اين ترتيب خداگونگى دوم او، يعنى به خصلتهاى كمال و تعالى آراسته شدن، پس از انتخاب آزادانه او تحقق پيدا مىكند. اينهمه، تنها و تنها در پرتو تعليم و تربيت به وجود مىآيد. سرمايه انسان، علم گسترده او و منشها و روشهاى متعالى كسب شده اوست. يك انقلاب بايد از همه راهها و امكانها و فرصتها، در اين خط استفاده كند: خط آگاهى دادن و ساختن و آگاه كردن؛ تزكيه و تعليم، يا تعليم و تزكيه. در قرآن گاهى تزكيه مقدم بر تعليم آمده و گاه تعليم مقدم بر تزكيه؛ چون هر دو صحيح است. انسان با آگاهى، خط پاكانديشى و پاكرفتارى را پيدا مىكند و با هر قدمى كه در راه پاكانديشى و پاكرفتارى بردارد امكان آزادتر شدن بيشترى را به دست مىآورد.
اين ساختن انسانها بر فراز متعالى اسلام، راههاى گوناگون دارد. شما به اين نكته، كه روح عرايض امروز من است، با دقت توجه كنيد؛ بعد اگر ديديد كه اين اصل يك اصل مهم است، در تنظيم فعاليتها روى آن تكيه كنيد.
چگونه مىتوان انسانها را - از نسل نوجوان كه آمادهترين نسل براى تعليم و تزكيه است، تا نسل سالخورده كه قسمت معظم فرصتها را پشت سر گذاشته - طى يك انقلاب، در مسير خودسازى آگاهانه، بر مبناى معيارهاى اصيل مكتب تربيت كرد؟ آنچه من مىخواهم عرض كنم اين است: مؤثرترين و پرتوانترين و پربُردترين راه، ايجاد يك جريان نيرومند پرجاذبه معنوى - مادى است كه افراد جامعه را در خود بكشاند و آنها را طورى با خودش ببرد كه حركتشان جوّى نباشد، اما از حداكثر زمينه )زمينه مساعد( و امكان، برخوردارشان كند.
براى اينكه نسلهاى مختلفِ يك جامعه انقلاب كرده، در مسير انقلاب و با معيارهاى انقلاب، خودسازى آگاهانه داشته باشند و انسانهاى نويى بشوند و تولّدى دوباره بيابند، لازم است انقلاب جريان پرتوانِ نيرومندِ گستردهاى را به وجود آورد كه بتواند افراد جامعه را در خودش فرو ببرد و با خودش هماهنگ سازد، اما به شكلى كه آنها حركتشان، حركت آگاهانه و آزادانهاى باشد، نه حركتى از روى جبر و تسليم. بنابراين، حالت »با خود بردن« نبايد بدون آگاهى و آزادى باشد، بلكه بايد حالت در اختيار نهادنِ حداكثرِ زمينه مساعد و امكانات را داشته باشد و شوقانگيز و رغبتانگيز باشد. اين بايد خط اصلى تعليم و تربيت، تربيت و تعليم، در همه نهادهاى انقلابى جامعه اسلامى ما باشد.
شما برادرها و خواهرها، روى اين نقطه نظر بينديشيد؛ نظر دهيد؛ و اگر آن را اصلى صحيح و موجه يافتيد، در ايجاد اين جريان كوشا باشيد. - اينك يكى يكى اين نكتهها را توضيح مىدهم.
اگر ما براى خودسازى انسانهاى يك جامعه انقلابى بخواهيم به همان شيوه آگاهى دادنهاى فردى، و حتى گروهى، و دعوت اشخاص به عمل صالح اكتفا كنيم، بدون آنكه به كل جريان به صورت يك كلّ بينديشيم و توجه كنيم، افراد به سمت حركت مىآيند، به سمت مكتب مىآيند، از ايمان و عمل صالح هم در درجات مختلف برخوردار مىشوند، ولى همواره حركتشان، آمدنشان، با برخورد با موانع و مشكلات و ناهمسازيهاى فراوان روبروست، به طورى كه فكر نمىكنند در يك نظام جديد قرار گرفتهاند و حركت مىكنند. در اين صورت فكر مىكنند هنوز آهنگ حركت، شرايط حركت و شكل حركت، چيزى است شبيه آهنگ و شكل قبل از پيروزى انقلاب. يعنى هنوز با محيط خويش بيگانه است و در يك محيط نامساعد، دارند با تمام تلاش دست و پا مىزنند؛ و اين درخور حركت پس از پيروزى انقلاب نيست. اين درخور حركت قبل از پيروزى انقلاب است. اگر امروز پسران و دختران، مردان و زنان مسلمان در جامعه ما، احساس كنند كه گويى دارند در يك محيط ناآشناى نامساعد تلاش و كار مىكنند؛ اگر آهنگ حركت و تلاش اجتماعى در اين جهت قرار نگيرد كه جوان و نوجوان ما در درون خودش، قوم و خويشى و پيوند آشنايى و برانگيزاننده با محيط اجتماعى و نظام اجتماعىاش حس نكند، سرعت حركت و سازندگى حركت افت پيدا مىكند؛ مىشود شبيه ماههاى قبل از پيروزى انقلاب؛ آنهم نه سال آخر و دو سال آخر و سه سال آخر؛ مىشود شبيه ايام عسرت؛ شبيه ساعة العسره و ساعات العسره؛ ساعتهاى عسرتِ چندين سالِ قبل از پيروزى انقلاب. شما در آن موقع چقدر توقع داشتيد كه كار و حركتتان بُرد داشته باشد؟ چقدر انتظار داشتيد كه افراد به سويتان بيايند؟ آيا در آن سالها انتظارِ يدخلون فى دين الله افواجا(2) را مىداشتيد؟ مثلاً شما در سال 55 54 53 52، انتظار اين را داشتيد كه مردم و نسل جوان يدخلون فى دين اللّه افواجا؟ در آن سالها اگر شما شب و روز تلاش مىكرديد و دو يارِ مسلمانِ باايمانِ مبارز پيدا مىكرديد، كلى خوشحال بوديد. ولى شما حالا در آن شرايط و محيط نيستيد. حالا شما مىخواهيد حركت طورى تنظيم بشود و آهنگ حركت طورى باشد كه بتواند هر چه سريعتر در داخل مرزهاى ايران، اين سى و شش ميليون آدم را مسلمان كند؛ و لااقل آهنگ غالب و مسلط بر جامعه را آهنگ اسلامى كند و هر چه سريعتر اين جامعه الگو و اسوه نوساخته بتواند خودش انقلاب را به تمام دنياى اسلام و حتى تمام دنياى انسانيت صادر كند. انتظار شما اين است. اگر يك جوان مبارز مسلمان در سال 1356 زخم مىخورد و او را به بيمارستان مىبردند و در آنجا مورد بىمهرى همه قرار مىگرفت، دلآزرده نمىشد. مىدانست در نظام ضد اسلامى زندگى مىكند. اما امروز وقتى يك مجروح انقلاب را به »بيمارستان هدايت« مىبرند و در حالى كه او را روى برانكار حركت مىدهند و سرم به او وصل كردهاند يك ذره آب مىخواهد و آن خانم پرستار برمىگردد به او هتاكى و فحاشى مىكند و به انقلاب و خط انقلاب دشنام مىدهد، اين جوان متأثر مىشود. چرا؟ براى اينكه در مقطعى از انقلاب است كه انتظار قلبىاش اين است كه يك جريان نيرومند و پرتوان بتواند اين نامسلمانها، اين دور از اسلامها، اين ضد اسلامها را جذب كند و با خودش ببرد. پس، اگر كارها صرفاً موضعى باشد، شبيه كارهاى 6-7 سال قبل، نمىتواند پاسخگوى انتظارات همه ما و بخصوص نسل جوان ما در اين مقطع از انقلاب باشد. كارهاى بريده و موضعى ديگر براى اين زمان رضايتبخش نيست. دقيقاً روى احساس خودتان، روى احساس برادرها و خواهرهاى قوم و خويشتان، روى احساس هممدرسهاىهايتان، روى احساس شاگردهايتان دقيق بشويد؛ مىبينيد اينها در اين مقطع از زمان انتظار جريان نيرومندى را دارند و ديگر با اينگونه موفقيتهاى نسبىِ موضعى اشباع نمىشوند.
اهميت تحزّب و سازمان يافتگى
بنابراين، نيروها بايد طورى هدايت بشوند، طورى سامان پيدا كنند، طورى سازماندهى شوند، كه به ايجاد يك جريان قوى و نيرومند منتهى شود. اينكه مىبينيد اين روزها همه مىكوشند تا شكل و سازمان يافتگى را بكوبند و حتى ضد اسلام و ضد قرآن معرفى كنند، بحثها و مقالهها عليه حزب و سازمان و تشكيلات مىگويند و مىنويسند، براى اين است كه درست فهميدهاند. اگر در اين مقطع از زمان، حركتها به صورت حركتهاى نيرومند، سازمانيافته و آفريننده جريانهاى قوى درنيايد، اشباع كننده و ارضاع كننده نخواهد بود و در نتيجه رو به افت و افول خواهد گذاشت.
پس اين نكته اول: ضرورت انكارناپذير اين مقطع از انقلاب اين است كه تلاشها به جاى اينكه تلاشهاى موضعى باشند، تلاشهاى گسترده منسجم باشد. بحث بر سر اين نيست كه با چه نامى نيروهاى مؤمن مسلمان تشكيل شوند؛ نام حزب باشد، نام سازمان باشد، نام انجمن باشد، نام كانون باشد؛ اين بحث مطرح نيست. بحث بر سر اين است كه بايد نيروهاى مؤمن مسلمان با هم متشكل شوند؛ يكى شوند و جريانى نيرومند به وجود آورند. بحث بر سر اين است. شما معلمان، بياييد تلاش كنيد، يك كانون گسترده اسلامى معلمان در سطح كشور به وجود بياوريد؛ با هم متشكل شويد، هماهنگ شويد، همراه شويد، همخط شويد، تا بتوانيد به صورت يك گروه گسترده در ميدان اصليتان، يعنى مدارس، كار هماهنگ بكنيد؛ آنهم نه بريده از كل اجتماع. امروز ما واحد غيرسياسى نداريم. اينها مال زمان شاه بود كه ما براى اينكه استتار داشته باشيم و فعاليتهايمان را زير پوششى ببريم و آنها را اغفال كنيم، مىگفتيم، آقا اجتماع معلمين غيرسياسى است. دين و سياست ما يكى است و سياست و دين ما يكى است. مگر مىخواهيم آن نكته قرآن و آن بيان اسلام را از خاطر دور نگه داريم؟ اسلام دينى است كه سياستش عبادت و عبادتش سياست است. اسلام دينى است كه معلمىاش، قضاوتش، سربازى و پاسدارىاش، طبابتش، صنعتش، كشاورزىاش، شهردار بودنش، فرماندار بودنش، همه بايد عبادت و خدمت در راه خدا باشد. همه اينها بايد آهنگ داشته باشد و همهاش بايد به صورت اجزاى منسجم يك جريانِ نيرومندِ سازنده دربيايد. مگر شما از اسلام برداشتى غير از اين داريد؟ مثل اينكه مىگويند، آقا، روحانيت برود كنار؛ روحانيت از سياست جداست! ما چنين خبرى نداريم. ما يك اسلام و يك امت اسلامى داريم، منسجم. همهاش با هم يكى است. آهنگ واقعى توحيد همين است. حتى زندگى مادى و معنويمان با هم درآميخته است. ماديت بريده از معنويت و معنويت رها كرده از ماديت و ترك گوينده ماديت نيست. ما نيازهاى مادى داريم، نيازهاى اقتصادى داريم، نيازهاى مصرفى داريم، ولى خطمان خط خداست. آرمانمان آرمان معنوى است ولى از بستر زندگى صحيح مادى حركت مىكنيم به سوى هدف متعالى معنوى. با اين بستر كه دشمنى و مخالفت نداريم. معنويتگرايى ما معنويتگرايى رهبانيت و تصوف و زهد و پارسايى منفى صوفيانه نيست. معنويت براى ما اين است كه هيچ چيز زندگى بيش از يك گذرگاه ارزش ندارد. لباسمان، خانهمان، كاشانهمان، خيابانمان، شهرمان، اينها همه گذرگاه است، منزلگاه نيست. براى ما زندگى مادى گذرگاه است. از اينجا كه حركت مىكنيم، هدف برايمان معلوم است كجاست. و چون گذرگاه است، بيش از يك گذرگاه هم به آن بها نمىدهيم. معنويت به اين نيست كه بگوييم از روى ماديت يك پل بزن و عبور كن؛ يا بال در بياور و عبور كن! اين نيست خط اسلام. وقتى مىگوييم رهبانيت ضد اسلام است منظورمان همين است. اينكه بگويند ما يك سازمان صنفى معلمى هستيم و سياسى نيستيم، اين دروغ است. اين سخن اصلاً با اين حركت نمىخورد. اين اولين نقطه انحراف است. شما معلمين مسلمان، سازمان نيرومند گستردهاى به وجود بياوريد كه بتواند همه نيروهاى شما را در خط خدا و خط اصيل اسلام بسيج كند و به كار بيندازد. در عين حال، اين سازمان بايد قدرت اين را داشته باشند كه با مجموعه واحدهاى ديگر، يك سازمان گسترده هماهنگ دينى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى به وجود آورد. اين خط ماست، و در گفتن اين خط نيز خواهش مىكنم هيچ وقت تقيّه نكنيد. ما در زمانى هستيم كه بايد پوستكنده حرف بزنيم و پوستكنده حركت كنيم.
بنابراين، نداى من امروز در جمع شما اين است: معلمان جمهورى اسلامى ايران! معلمان مؤمن به خط انقلاب! متحد و يكپارچه بشويد، براى اينكه نقش خودتان را هماهنگ با جريان كل انقلاب، هر چه هماهنگتر و منسجمتر و سازندهتر ايفا كنيد. آنچه مىتواند تعليم و تربيت را درخور انقلاب، اسلام و امت پيروزمندمان، سازنده و آفريننده بسازد، اين است كه بخشى از يك جريان نيرومند پرتوان گردد. به هيچ وجه به تلاشهاى موضعى اكتفا نكنيد. ممكن است تا اين جريان به وجود نيامده، هر كسى از موضعى آغاز كند. اين اشكالى ندارد، ولى اين آغاز بايد در خط به وجود آوردن هر چه سريعتر آن جريان نيرومند باشد. - اين نكته اول.
نكته دوم اينكه اين جريان بايد بتواند افراد اين جامعه را در خودش فرو ببرد. برادرها و خواهرها! جريان انقلاب اسلاميتان بايد داراى جاذبهاى قوى بشود. اعتراف كنم كه در اين هيجده ماه پس از پيروزى، در جاذبهدار كردن نظام اسلاميمان، به اندازهاى كه دلمان مىخواهد، آرزو داشته و داريم، عملاً توفيق نداشتهايم. دقيقاً حركت كنيد. فكر كنيد، ببينيد كجاى كار عيب داشته كه جاذبهها در حد انتظارمان نبوده است. نظام اسلامى بايد نورانيت اسلام از او روز به روز بيشتر به چشم بخورد. نورانيت، پاكى، آن صفا و آن صداقت و راستى كه براى فطرت هر انسان، به خصوص نسل جوان و نوجوان، جاذبهاى نيرومند دارد، اين در آن حد ايدئال ما نبود. تا يكيك ما در برخوردمان، در گفتارمان، در رفتارمان، اين نورانيت، آن فروغ يزدانى و الهى، اين فروغ پرجاذبه ديده نشود، كل جريانْ نورانيت متناسب با انقلابى برخاسته از اسلام را به دست نخواهد آورد.
آن روح ايثار، آن روح از خود گذشتن، آن روح با دروغ و كجى در ستيز بودن، آن انصاف نسبت به خويشتن، نسبت به ديگران منصفانه برخورد كردن، آن تواضع، آن فروتنى، و آن برادرانه برخورد كردن و خواهرانه برخورد كردن؛ اينها دين فطرت است. ما در بعد اقتصادى خيلى مىتوانستيم در اين مدت كار بكنيم. ولى انصاف اين است كه خيلى كارها را نكردهايم. هنوز روابط اقتصادى را به سمت عدل به حركت درآوردن به حد مطلوب و به حدى كه متناسب با اسلام حق و عدل باشد نرسيده است. آن مديريت و نظام ادارى را در جامعه، دگرگونيهاى بنيادينى كه بتواند نظم طاغوتى مديريت را كنار بزند و يك نظم الهى و انسانى را به وجود بياورد، نداشتهايم. حتى در نهادهاى بسيار عزيز انقلابمان هنوز نتوانستهايم موفقيت فراوانى را عرضه كنيم. در خود اين نهادها گلهها مكرر به گوش مىخورد. تلاش كنيد، و تلاش كنيم، كه جاذبه اين جريان روز به روز بيشتر باشد. صرفاً كارش دافعه نباشد. در جريان انقلاب اسلامى، امروز دافعه كم و بيش هست و به چشم مىخورد. البته آن هم در حد نصاب نيست؛ براى اينكه خيلى از چيزهايى را كه بايد قوياً دفع كند هنوز قوياً دفع نمىكند.
معلم عزيز! تو بايد در كلاس و مدرسهات همواره آن حالت نمونه بودنت را بيشتر كنى. آيا بچهها از شما به عنوان معلمِ دلسوزِ كاردانى كه كار خودش را خوب بلد است و تعليم و تدريس و كلاسدارى و برخورد با بچهها را خوب مىداند؛ حوصله دارد؛ دلسوزى دارد؛ عشق مىورزد به اينكه آنچه را يك معلم بايد به يك دانشآموز ياد بدهد به وى بياموزد؛ سر كلاس كه مىآيد دائماً به ساعتش نگاه نمىكند كه كى زنگ بخورد؛ زنگ مدرسه كه مىخورد زودتر از بچهها از مدرسه فرار نمىكند؛ مىماند؛ )چون او از اين بچهها جدا ناشدنى است؛ او عشق مىورزد كه هرچه مىشود ساعتى بيشتر و دقايقى بيشتر را با آن نونهالان عزيزش بگذراند( - بچهها از شما چقدر رضايت دارند؟ شما چقدر اين روحيهها را داريد؟ اين مىشود جاذبه اين جريان در رابطه با شما. آيا معلمها در مدرسه، در رابطه با يكديگر، در رابطه با خدمتگزار مدرسه، در رابطه با مدير مدرسه، واقعاً توانستهاند يك جوّ برادرانه، خواهرانه، به وجود آورند يا نه؟ چقدر؟ اينها جاذبههاست. آيا هنوز هم وقتى زنگ كلاس مىخورد، آقاى ناظم يا خانم ناظم، آقاى مدير يا خانم مدير، مىآيند درِ اتاق شما معلمان را باز مىكنند، سلام عليكم مىگويند، كه پاشويد، برويد سر كلاس؛ يا نه، قبلاً خودتان رفتهايد؟ روابط جور ديگر شده يا نه؟ بالاخره جلسات شوراى مدرسه، واقعاً جلسات شَور است يا جلسات كلنجار رفتن است؟ راستى، معلمين ما مطالعات دينى و حرفهاىشان براى بالا رفتن مهارتشان در رشته درسى خودشان، بيشتر از دو سال قبل شده يا خداى ناكرده كمتر شده؟ راستى، ايجاد كلاسهاى كارآموزى و بازآموزى هنوز هم در گرو فعاليتهاى اداره كل آموزش ضمن خدمت، با پرداخت حق شركت در كلاس و اياب و ذهاب و اين حرفهاست يا ديگر بازآموزى، انقلابى شده، همه مىخواهيم بيشتر بياموزيم و آموزش ضمن خدمت داشته باشيم؟ اينهاست جاذبههاى انقلاب. و شما اى برادرها و خواهرهاى علاقهمند به حركت در خط اصيل اسلام! در راه كلاس بازآموزى پيشگام و پيشتاز باشيد. چرا در هر مدرسه، در هر بخش، و در هر شهرى، به وسيله خود شما! تشكيل نشود؟ اين تكلّف، اين تشريفات، اين بروكراسى! مگر شما نمىتوانيد از راه مبادله تجربه به يكديگر بيشتر بياموزيد؟ كدام معلم است كه در دوره كارش دو تجربه جديد نداشته باشد؟ و كدام معلم ديگر است كه از تجربه او بىنياز باشد؟! اين مىشود كلاس بازآموزى؛ اين مىشود بهترين آموزش ضمن خدمت. هر ماهى جلسهاى براى هر رشته در خود كرج اشكالى دارد؟ حتماً ابلاغ مىخواهد؟ دائماً مىگوييم با نظام كاغذبازى مبارزه كنيد. چگونه؟ اگر ما هنوز هم براى هر كارمان منتظر كاغذيم، مىخواهيم با چه مبارزه كنيم؟ مىتوانيد يك چنين كلاسهايى داشته باشيد. بچهها هم خودشان باخبر مىشوند. از طريق بچهها هم پدرها و مادرها باخبر مىشوند. اعلام در راديو و تلويزيون هم نمىخواهد - البته بگويند؛ ولى ضرورتى ندارد. مىدانيد با چنين عملى چقدر بر جاذبه اين جريان مىافزاييد! بايد اين جريان جاذبه پيدا كند؛ و جاذبهاش به بيشتر شدن ميزان عمل صالح كسانى است كه در اين جريان حضور دارند.
اين شعار ماست كه بالاترين دعوت و مؤثرترين دعوت - )دعوت يعنى همان خواندن؛ يعنى جذب كردن( - به عمل صالح است. »و كونوا دُعاةَ الناس بغير السنتكم.«(3) در حديث ديگر هست: »و كونوا دعاةً الى انفسكم بغير السنتكم.«(4) جذب كنيد و فراخوانيد ديگران را به راه خويش، اما نه با زبانهايتان؛ پس با چه؟ با قلمتان؟ قلم هم برادر يا خواهرِ زبان است. پس با چه؟ با عملتان. و عمل شما در خط يك معلم بيش از هر چيز در همان مسئوليت شما متجلّى خواهد شد. هر يك از ما، در حوزه كار خاص خودش، هم مىتواند جاذبهآفرين باشد و هم مىتواند، خداى ناكرده، نزديكان را از هر چه مسلمانيست دلزده و بيزار كند. شوخى نكنيد! همين حرفهايى را هم كه اينجا عرض مىكنم، اگر صرفاً براى گفتن و شنيدن باشد واقعاً نمىارزد. نه براى شما عزيزان مىارزد كه اينجا وقتتان را تلف كنيد و نه براى من. البته من به عنوان يك ديدار از برادرها و خواهرها، خيلى هم خوشحال هستم، اما حيف است كه خوشحالىام اين حد باشد.
بنابراين، نكته دوم تكيه روى جاذبه اين حركت است. در كلِّ حركت هم همينطور است. بالاخره بايد ببينم امسال در كرج براى آبادتر شدن و بهتر شدن منطقههاى محروم اين شهر جمعاً چقدر كار صورت گرفته و چه كسانى اين كار را صورت دادهاند و كدام نيروها در انجام اين خدمات پيشگام و پيشتاز بودهاند. و السابقون السابقون.(5) شما و همراهان شما و عناصر تشكيل دهنده اين جريان، در اين صورت جهد خواهيد كرد. اينقدر به فكر اين نباشيد كه اين ولنگارها، اين مانع تراشها، اين مزاحمها، چه مىگويند و چه مىنويسند. بيشتر به فكر اين باشيد كه شما خود چه مىكنيد، كه كرده شما باطلِ سحرِ نوشته و گفته آنهاست. آيا باطل سحرى بهتر از اين هم سراغ داريد؟ البته، اين را مىپذيرم كه توضيح دادن هم لازم است. مىپذيرم كه آگاهى دادن هم لازم است. اما توضيح دادن در طى عمل؛ يا درست در آغاز عمل. اگر قرار شد فقط توضيح دادن باشد بدون از عمل، آن توضيح هم دلنشين نخواهد بود.
پس نكته دوم اينكه حركت، جريان نيرومند و جاذبه قوى داشته باشد - از اين راههايى كه اشارتاً عرض كردم؛ والاّ شما خود دهها نمونه ديگر را مىشناسيد.
نكته سوم: جريان طورى باشد كه انسانها را در خودش فرو ببرد؛ اما نه يك فروبردنى كه خودآگاهى و انتخاب آزاد را از آنها سلب بكند و به شكل يك جبر اجتماعى در بيايد و بگويد، اى انسانهايى كه پهلوى من ايستادهايد، بايد با من بياييد! اين نمىتواند دوام داشته باشد و اصولاً نمىتواند ما را به راه اسلام ببرد. ما بايد اصلِ »لااكراه فى الدّين، قد تبيّن الرّشد من الغى، فمن يَكفر بالطّاغوت و يؤمن باللّه فقد استمسك بالعروة الوثقى لانفصام لها«(6) را رعايت كنيم. روى كلمه كلمه اين آيه دقت كنيد. بايد تكتك اين شعارها، كه در هر يك از اين جملههاست، حفظ بشود. اجبارى در انتخاب آيينِ زيستن نباشد. آنچه هست، روشن كردن راه و بيراهه است. چنين كنيد كه هر كس به خدا ايمان آورد، هر كس به طاغوت كفر ورزيد و پشت كرد و به خداى رو آورد، دريابد كه رشتهاى را در دست گرفته كه گسستن در آن راه ندارد و مىتواند با آن تا آخر راه را برود. همه اينها را بايد بيابد. براى اين منظور بايد هميشه در كارهايمان و در برخوردهايمان و در نظام دادنهايمان طورى عمل كنيم كه انسانها حس كنند دارند به پاى خودشان حركت مىكنند؛ آنهم نه يك احساس كاذب، بلكه يك احساس صادق. در پى اين مديريت، نقطه نظرى كه مناسب است همواره دنبال شود همين است. چون دو جور مديريت هست: مديريتى كه ادارهشوندهها را در يك مكانيسم قوى قرار مىدهد و آنها چون ذرّاتى با يك مغناطيس نيرومند، اما فاقد آگاهى، به دنبال مدير حركت مىكنند. اين مديريت درخور يك جامعه انسانى و اسلامى نيست. يك نوع مديريت هم هست كه هميشه به ادارهشوندهها ميدان مىدهد كه احساس كنند خودشان دارند فكر مىكنند؛ خودشان دارند خلاقيت نشان مىدهند؛ خودشان ابتكار و ابداع دارند و خودشان دارند حركت مىكنند. اما مىدانند كه حركتهايشان بايد به هم پيوسته باشد؛ تك نمانند. ايمان آوردهاند به اينكه تك ماندن همان و باطل شدن و عاطل شدن و بىثمر، يا كم ثمر شدن همان. اين مديريت پايدارتر است. در اين راه بايد خيلى خون دل خورد. يك معلم بايد خيلى خون دل بخورد تا كلاس را طورى اداره كند كه بچه احساس آزادى هم بكند. خيلى خون دل خوردن دارد و خيلى انسان بايد در خودش سرمايه جمع كند تا بتواند اين كار را بكند. ولى معلمان عزيز بايد به عنوان يك معلمِ متعهد مسلمانِ انقلابى اين كار را بكنند، والاّ از بچهها مهره ساختن هنر نيست. از بچهها مهره نسازيد! اين كار آخر و عاقبت ندارد. ما در رابطه با تهاجم عناصر كوچك و بزرگ به جامعه، اين آهنگ را مىدانيم، ولى در رابطه با كار شما كه معلم هستيد، اين موضوع به صورت خاص مطرح مىشود.
اى معلم! اى مدير! مىتوانى در مدرسه ساخته شده بر اساس معيارهاى انقلاب اسلامى چنين جوّى را به وجود آورى تا اين نوباوگان عزيز هر چه زودتر رشد كنند، شكوفا شوند، به بر دادن و بار دادن و ثمربخش بودن برسند، اما هميشه حس كنند كه اين خودشان هستند كه دارند حركت مىكنند. حتى تشويق و تنبيه هم بايد در خدمت اين هدف باشد. اگر تشويق در خط گول زدن و فريفتن و طمع برانگيختن باشد، ضد اين آهنگ اسلامى است. اگر تنبيه در خط مرعوب كردن و انسانها را، خرد يا بزرگ، كوچك يا بزرگ، از هويت و استقلال و شخصيت تهى كردن باشد، اين هم راه اسلام نيست. تشويق و تنبيه بايد باشد، ولى در حد متناسب با برانگيختن نيروها اين هم نكته سوم.
نكته چهارم اينكه اين جوّ شوقانگيز و برانگيزاننده طورى به وجود آيد و به سمتى برود كه حركت عظيم انقلاب اسلامى امت ما بتواند هر چه زودتر در جهان بدرخشد و با درخشيدنش انقلابمان صادر شود ]تكبير حضار[. محال است انقلاب اسلامى طورى منزل داده شود كه بيرون از مرزهاى ايران آن را فقط يك انقلاب ايرانى بشناسند و بعد درداخل ايران پيروز شود. اين محال است. اگر آب و رنگ اين انقلاب يك آب و رنگ محلى و موضعى شد، حتى در محل و موضع خود هم موفق نخواهد شد. اين محال است. بايد تمام خصلتها و ويژگيهاى جهانى بودن اين انقلاب را دقيقاً ذكر كنيم. شعارها، موضعگيريها، تكيه كردنها و تأكيدها، بها دادنها، همه بايد طورى تنظيم شود كه به جهانى بودن آرمان و راه اين انقلاب ذرّهاى خدشه وارد نيايد؛ وگرنه اين انقلاب حتى در درون مرزهاى ايران شكست خواهد خورد. در اين نكته ترديد نكنيد.
كسانى كه به هر عنوان مىكوشند در هويت خالص و اصيل اسلامى اين انقلاب عوامل ديگرى را وارد كنند كه حتى يك مطالعهگر باانصاف خارجى هم حس كند كه اين انقلاب انقلابى است ايرانى، اينها بدانند كه آگاهانه يا ناآگاهانه دارند به اين انقلاب، به اين ملت، و حتى به مردم دنيا دارند، خيانت مىكنند. پيوند ما با اين آب و خاك كه ديگر اين همه حرف ندارد! معلوم است كه ايران آب و خاك ماست. معلوم است كه ما بايد از اين سرزمين دفاع كنيم. معلوم است خانه خودمان را دوست داريم. اينكه اينقدر گفتگو ندارد! اينكه ما يك جور لباس پوشيدن و يك جور راه رفتن و يك جور سلام عليكى را ياد گرفتهايم كه بر اساس رسوم و زبان فارسى است امر روشنى است. اينكه بالاخره ما مىخواهيم با زبان فارسى با هم حرف بزنيم معلوم است و جاى شك و ترديد و بحث و جنجال ندارد. نظام جمهورى اسلامى مىخواهد حتى براى غير مسلمانهايى كه در اين آب و خاك زندگى مىكنند سعادت بيافريند. بنابراين، انسان غيرمسلمان و شهروند غيرمسلمان جمهورى اسلامى هم بايد احساس كند كه اينجا سعادت دارد - و اين ضرورت انقلاب ماست. اينها همه معلوم است. مگر غير از اين مىشود؟ اينكه ما نبايد مزاحم زبان ارمنى و ترك و كرد و بلوچ و عرب و تركمن و لر و... باشيم معلوم است. تازه آنها هم كه فارسى حرف مىزنند، يزدى يك لهجه دارد، اصفهانى يك لهجه دارد، مشهدى يك لهجه دارد، سبزوارى يك لهجه ديگر دارد. دو تا روستا پهلوى هم گاهى اوقات زبان همديگر را نمىفهمند. در اين بحثى نيست و اين همه جنجال ندارد. پس چه مىگويى مليّت، مليّت، مليّت؟! كارى مىكنند كه همان اولِ كار به ذهن بچههاى ما بيايد كه مثل اينكه نظر اسلام به مليت يك طورى است كه ما نمىتوانيم جنبههاى مثبت ملّت و مليّت و وطن را حفظ كنيم. اين دروغ است. اين مسائلى كه تحت عنوان مسائل ملى گفته مىشود، اينها مسائل سادهاى است؛ روشن است. آن مليّتى كه ما براى انقلابمان و اسلاممان خطر مىدانيم اين است كه كسانى بخواهند بگويند ما در ايران يك انقلاب ملّى داريم. اين خطرناك است. اصلاً هم دروغ است و هم خطرناك هست. ما در ايران يك انقلاب اسلامى و مكتبى داريم ]تكبير حضار[. و همانطور كه از روز اول گفتيم، و باز هم مىگوييم، اى هموطن مسيحى، يهودى، زردشتى، شيعى، سنى، لر، ترك، آذربايجانى، عرب، تركمن، بلوچ، و هر چيز ديگر! تو بدان كه اين نظام اسلامى، خود را در برابر سعادت تو و خانوادهات متعهد مىداند. با او همگام و همراه باش و از سعادتى كه مىآفريند برخوردار شو! همين! و تو در لهجه سخن گفتنت، در لغت و زبانت، در كيفيت لباس پوشيدنت، تا حدى كه با اصول لباس پوشيدن اسلام سازگار باشد، و در معاشرتها و مناسبتهايت، تا حدى كه با اصول اسلام سازگار باشد، آزادى كامل دارى. تو با ديگران و با مسلمانان از حقوق مساوى برخوردارى. مسلمان هم كه نباشى از حقوق شهروند غير مسلمان جمهورى اسلامى برخوردارى؛ چه يك غير مسلمان عرب باشى، چه يك غير مسلمان فارس. اينجا حكومت فارس بر غيرفارس نيست. اينجا حكومت، حكومت اسلام است. اينها را بگوييد و بگوييم و روشن كنيم، و آن بُعد برازنده انقلاب اسلاميمان را حفظ كنيم.
اميدوارم شما معلمين عزيز در برخورد با همكارانتان و در برخورد با شاگردهايتان و در برخورد با محيط زندگى و محلتان، بتوانيد عملاً و قولاً و فكراً و فعلاً، در انديشه، در رفتار و در گفتار، اين حرفها را همواره به محيطتان منتقل كنيد. و مطمئن باشيد كه وقتى شما اين مسئوليتتان را قوياً و مشتاقانه شناختيد و ايفا كرديد و، همان طور كه اول عرض شد، آن را در پيوند و در رابطه با يك جريان عظيم و نيرومند و قوى و پرجاذبه اسلامى، در اين مقطع از انقلاب ادا ساختيد، عبادتى بزرگ را كه شب و روز به آن مشغوليد پيشه خود كردهايد. كه خداوند خدمت انسانها را به خلق خود، اما براى رضاى خدا، همواره عبادتى بزرگ شمرده است.
اين عرايض من بود در زمينه مطلبى كه پيشنهاد شده بود تا در رابطه با مسئوليت خواهرها و برادرهاى معلم عرض كنم.
اشتراک در:
پستها (Atom)